پرینت

۳۵ - ضا شاه و تشکيل دولت متمرکز نيمه مستعمراتي در ايران:بخش سوم

رضا شاه و تشکيل دولت متمرکز نيمه مستعمراتي در ايران:بخش سوم

بخش سوم: ايجاد دولت متمرکز

در دو بخش قبلي، نخست شرايط ويژة بين‌المللي و داخلي که به صعود رضا خان از نردبان قدرت منجر شد و بعد رابطة دولت او با نظام جهاني سرمايه‌داري را توضيح داديم و اين‌که چگونه او يک دولت متمرکز وابسته به امپرياليست‌ها را در ايران مستقر کرد.1 در اين قسمت به چگونگي تشکيل اين دولت و ساختار آن مي‌‌پردازيم.

بسياري از مدافعين رضا شاه تشکيل دولت متمرکز را از «خدمات» او به مردم ايران معرفي مي‌کنند. اين واقعيت دارد که براي نخستين بار در فاصلة سال‌هاي 1304 تا 1320 بود که يک دولت متمرکز (با تمامي متعلقاتش مانند ارتش واحد، نظام اداري سراسري، آموزش سراسري همگاني و غيره) در ايران مستقر شد. پيش از آن ساختار پراکنده و محلي حول سلطنت‌هاي ايلي حاکم بود، به اين شکل که يک خاندان و ايل (مثلا افشار يا قاجار) قدرت را در دست مي‌گرفت و در مناطق مختلف آن را به شاهزادگان يا اشراف و خوانين محلي (که آن‌ها هم عمدتا رؤساي ايل‌هايي مانند بختياري، شاهسون و غيره بودند) مي‌سپرد و آن‌ها موظف بودند ماليات و در مواقع نياز، سرباز به شاه بدهند. اين اُمراي محلي در مجموع از يک خودمختاري نسبتا وسيع در نحوة ادارة منطقة تحت حاکميت‌شان برخوردار بودند و اين وضعيت به ساختار سياسي قدرت در ايران و به ساختار ارتش، خصلتي نامتمرکز و ايلي مي‌داد.

نبودِ يک قدرت متمرکز و سراسري و تقسيم دستگاه سياسي به قدرت‌هاي محلي و منطقه‌اي، از ويژگي‌هاي دولت‌هاي فئودالي است که با ساختار محلي و غير سراسري اقتصاد فئودالي سازگاري داشت. اما يکي از ويژگي‌هاي اصلي نظام توليدي سرمايه‌داري اين است که توليد را از حالت درخود و محلي بيرون آورده و به آن خصلت سراسري و اجتماعي مي‌دهد. توليد فئودالي محدود در يک روستا، شهر يا منطقه است و عمدتا براي مصرف در همان منطقه صورت مي‌گيرد. اما فرايند توليد و کارِ توليدي در نظام سرمايه‌داري، اجتماعي مي‌شود. به اين معني که يک شبکة وسيع و سراسري کار جهت توليد کالاها شکل گرفته و آن‌ها بيشتر با هدف مبادله و انتقال به بازار واحد و سراسري، توليد مي‌شوند. اجتماعي شدن توليد، ابتدا در محدودة يک کشور و بعد در سطح جهاني اتفاق افتاد. ايجاد «دولت-ملت» يعني دولتِ متمرکز و «هويت ملي» (که هر دو عمدتا با خون و سرکوب مردم ساخته شدند) از پيامدهاي سياسي اين نظام توليدي است.

در ايران تا پيش از قرن 19 ميلادي ساختِ اقتصادي و دولتي فئودالي و نامتمرکز ايلي مستقر بود. اما ورود سرماية خارجي از سال‌هاي مياني قرن 19 باعث رشد روابط سرمايه‌داري و گسترش روابط کالايي در بخش‌هاي زيادي از کشور شد. گسترش روابط سرمايه‌داري و سرمايه‌گذاري‌هاي امپرياليستي نياز به يک نظم و اقتدار متمرکز و هم‌چنين زيرساخت‌هاي خاصي مانند شبکة حمل و نقل عمومي و دستگاه اداري مناسب داشت. به عنوان مثال انگلستان پيشتر اين نياز را از طريق تشکيل و حمايت از قدرت‌هاي محلي مانند شيخ خزعل در عربستان (خوزستان امروز) و ارتش‌هاي مزدور مانند پليس جنوب2 تأمين مي‌کرد و به همين علت از تشکيل چنين اقتداري توسط رضا شاه دفاع کرد. انگلستان همچنين از يک دستگاه متمرکز سياسي و يک ارتش منظم در برابر جنبش‌هاي متأثر از انقلاب بلشويکي شوروي در ايران، حمايت مي‌کرد و ماهيت ضد انقلابي رضا شاه و رژيمش اين خواستة آن‌ها را تأمين مي‌کرد. همچنين سير تحولات سياسي و فکري در داخل ايران از انقلاب مشروطه تا روي کار آمدن سلسلة پهلوي، به‌نحوي رقم خورد که يک آمادگي ذهني و تمايل سراسري را براي تأسيس دولت متمرکز  فراهم کرده بود. آشنايي با انديشة سياسي غرب از سال‌هاي مشروطه، بحث و گرايش به تشکيل يک دولت کارآمد را در ذهن بخشي از روشنفکران مطرح کرد و علاوه بر اين، هرج و مرج و ناامني سال‌هاي 1295 تا 1300 (که ناشي از ناآرامي‌‌هاي جنگ جهاني اول بود) يک حمايت ضمني عمومي را از استقرار نظم و اتوريتة سراسري به‌وجود آورد. بنابراين، علل مختلف داخلي و بين‌المللي، اقتصادي، فکري و سياسي زمينه و بستر را براي تشکيل چنين دولتي فراهم کردند. به‌علاوه، رضا شاه در مورد تشکيل دولت متمرکز نيز مانند به‌قدرت رسيدنش، شانس استفاده از برخي از تحولات و رويدادها را پيدا کرد که در پروژة استقرار اين دولت، بسيار به ياري‌اش آمد. مثلا افزايش چشمگير درآمد ناشي از نفت، باعث نوعي بي‌نيازي دولت از ماليات‌هاي رايج مانند ماليات بر زمين شد و يا کثرت واردات کالاهاي خارجي، بر درآمد گمرکات دولت افزود. اين دو و برخي درآمدهاي ديگر مانند رونق فروش زمين‌هاي دولتي (خالصه‌جات) به زمين‌داران بزرگ به علت رشد کشاورزي تجاري، فاکتور منابع مالي براي پيش بردن چنين پروژة عظيمي را تأمين مي‌کرد. فاکتورهايي که پيشتر نه وجود داشتند و نه امکان تحقق آن‌ها فراهم شده بود. بنابراين مي‌بينيم که تشکيل دولت متمرکز در ايران نه نتيجة اراده و «صلابت» رضا شاه، بلکه برآمده از مجموعه‌اي از رويدادها و ضرورت‌هاي اقتصادي و تاريخي در يک دورة مشخص بود.

رضا شاه براي تحقق پروژة دولت متمرکز، نياز به ايجاد تمرکز در قدرت سياسي داشت. به اين منظور، هم‌زمان بايد کانون‌ها و گروه‌هاي متکثر و پراکنده يعني قدرت‌هاي محلي و نيمه‌مستقل را از بين مي‌برد و اقدامات لازم را جهت ايجاد تمرکز قدرت در ساخت جديد دولت انجام مي‌داد. براي تحقق هدف اول، بيش از همه بايد قدرت سياسي، اقتصادي و نفوذ 1) اقشار سنتي فئودال‌ها و شاهزادگان قاجار و اشراف، 2) رؤسا و سران ايلات و عشاير و 3) روحانيون شيعه را نابود و يا متزلزل و تضعيف مي‌کرد. رضا شاه براي تضعيف اشرافيت سابق، قشر جديدي از زمين‌داران بزرگ و سرمايه‌داران وابسته به امپرياليسم (بورژوا کُمپرادور) را از ميان افسران ارتش و نزديکان و وفاداران به خودش ايجاد کرد و القاب و مناصب سابق را که بيان نفوذ شاهزادگان و اشراف بود، ممنوع کرد. در مورد عشاير نيز ارتش رضا شاه به سرکوب خونين و بي‌رحمانة آن‌ها در مناطق مختلف (به‌ويژه لرستان، بختياري، فارس، شمال کردستان و منطقة مُکريان) و وادار کردن‌شان به يک‌جانشيني همراه با دستگيري و اعدام بسياري از آن‌ها تحت نام سياست تخت قاپو کردن پرداخت. در مورد سوم نيز دولت پهلوي اول، برخي از منابع نفوذ روحانيت در جامعه را محدود کرد. ايجاد وزارت دادگستري با قوانين جديد و شکستن انحصار روحانيت در امر قضاوت، گسترش نظام آموزشي و مدارس جديد و غيره ازاين‌دست اقدامات محدود‌کننده بود.

اما مهم‌ترين اقدامات رضا شاه براي ساخت جديد دولتي عبارت بود از: تأسيس ارتش واحد، ايجاد دستگاه اداري (بروکراسي) جديد، تمرکز منابع مالي دولت، راه‌اندازي و گسترش شبکة حمل و نقل سراسري، ايجاد و اجبار «هويت مشترک» و ملت‌سازي، يک‌دست‌سازي لباس و پوشش و آداب عمومي. ما در فصل‌هاي بعدي اين سلسله مقالات به ابعاد مختلف اين موضوعات خواهيم پرداخت و در اين قسمت فقط اشاره‌اي به دو عنصر اصلي اين پروژه يعني ارتش و دستگاه اداري خواهيم کرد.

بروکراسي رضا شاهي با تأسيس وزارت‌خانه‌هاي جديد و افزايش تعداد کارمندان دولت آغاز شد. دولت او در سال 1320 نزديک به 90 هزار کارمند غير نظامي داشت.3 تشکيل اين بروکراسي نيازمند آموزش و تربيت نسل جديدي از کارمندان بود و به‌همين‌علت، رضا شاه برنامة گسترش نظام آموزشي و مدارس جديد را پيش برد.

اما ارتش مهم‌ترين ابزار سياسي و ايدئولوژيک او هم براي رسيدن به قدرت و هم براي پروژة دولت‌سازي‌اش بود. رضا شاه در دوران وزارت جنگ، تمامي نيروهاي مسلح دولتي شامل بريگارد مرکزي، بريگارد قزاق، فوج ژاندارمري و بقاياي پليس جنوب را در يک ارتش متحد ادغام کرد و با قلدري و تهديد نهادهاي مالي، بودجة ارتش را افزايش داد. همچنين در تمام سال‌هاي سلطنتش جايگاه ارتش و افسران نظامي تثبيت و تقويت شد. ديکتاتوري رضا شاه نه‌تنها بسياري از طرح‌هاي اصلي‌اش در استقرار و تثبيت دولت متمرکز نيمه‌مستعمراتي را از طريق ارتش و با نقش مرکزي ارتش پيش برد، بلکه بسياري از نهادسازي‌ها و فعاليت‌هاي زيربنايي و اقتصادي او با اهداف نظامي و براي خدمت به ارتش بود. مثلا هدف اصلي احداث راه آهن، دست‌يابي ارتش به مناطق محل زندگي عشاير بود. يا سازمان ثبت احوال کشور و اجبار همگان به گرفتن شناسنامه، براي مشخص شدن هويت و تعداد افراد هر خانواده شهري و روستايي براي اعزام فرزندان‌شان به خدمت سربازي بود. تصويب قانون نظام وظيفة اجباري، همچنين دو نهاد ايلات و روحانيت را به‌لحاظ سياسي زير ضرب برد. نخست اين‌که دست داشتن سران و رؤساي ايلات در تصميم‌گيري براي اعزام سرباز به جنگ را سلب کرد و تمام مردان 18 سال به بالاي عشاير و ايلات بدون توجه به نظر و فرمان بزرگان و سران‌شان موظف به رفتن به خدمت سربازي بودند. ديگر اين‌که رضا شاه با فشار آوردن براي لغو معافيت طلاب علوم ديني، نوعي از تحميل ارادة سياسي دولت مرکزي به نهاد روحانيت و مدارس ديني و حوزه‌هاي علوم ديني را اجرا کرد.

براي جمع‌بندي از مباحث اين قسمت بايد بگوييم که تأسيس دولت متمرکز در ايران، امري بي‌پيشينه و برآمده از «نبوغ و ارادة پولادين» رضا شاه نبود و از مدت‌ها قبل ضرورت تشکيل چنين ساختاري در جامعه حس مي‌شد. در واقع، يک ضرورت و فشار اقتصادي و سياسي براي نظم بخشيدن به ساختار قدرت در کشور وجود داشت و رضا خان با ترکيبي از شانس و اتفاق و انگيزه‌هاي شخصي به اين ضرورت جواب داد، آن هم تقريبا به بدترين شکل ممکن. چرا که اين دولت هم وابسته به نظام امپرياليستي بود و رضا شاه در واقع دولت پراکندة نيمه‌مستعمراتي را به دولت متمرکز نيمه‌مستعمراتي تبديل کرد. هم به استقرار سنت سياسي دولت نظامي و پليسي در ايران منجر شد (چيزي که در رژيم محمد رضا شاه و جمهوري اسلامي نيز به‌نحوي ادامه يافت) و هم تضادهايي مانند مسالة ملي و ستم ملي که پيش از آن در ايران وجود نداشت را ايجاد کرد. همچنين بايد تأکيد کرد که بسياري از اقدامات رضا شاه مانند ساخت راه آهن و شبکه حمل و نقل سراسري، دستگاه اداري و وزارت‌خانه‌هاي جديد، ارتش متحد، ثبت احوال، گسترش مدارس جديد و غيره که از سوي طرف‌داران سابق و امروزي‌اش به‌عنوان «خدمات او به ملت ايران» معرفي مي‌شوند، در واقع پيامدها و محصولات فرعي پروژة سياسي اصلي او يعني گسترش نفوذ و سلطة سلطنت و رژيم‌اش به سراسر کشور از طريق تشکيل دولت متمرکز وابسته به امپرياليسم بود.

سیامک صبوری
August 01, 2018


پانوشت:

 

  1. رجوع کنيد به نشريه آتش شماره‌هاي 79 و 80
  2. پليس جنوب (تفنگ‌داران جنوب ايران) نيروي مسلحي که انگلستان در سال‌هاي پاياني جنگ جهاني اول در مناطق تحت سلطه‌اش در جنوب ايران مستقر کرد. اين نيرو در سال 1921 منحل شد و بقاياي ايراني آن به ارتش رضا شاه پيوستند.
  3. فوران، جان. (1383) مقاومت شکننده. ترجمه احمد تدين. چاپ پنجم. تهران. موسسه خدمات فرهنگي رسا. ص 332

مطالب مرتبط