پرینت

۶۶ - من و فارسی، رنج به زبان مادری (بخش اول)

من و فارسی، رنج به زبان مادری (بخش اول)

تعدادی از کاربران اقلیت های اتنیکی در توئیتر با استفاده از هشتگ #منوفارسی (من و فارسی) اقدام به اشتراک بخش کوچکی از رنج های زیسته خود در سیستم تک زبانه ایران نموده اند. در اینجا به بازتاب برخی از آنها پرداخته ایم:

0 - اعلام ارسال ویدئو یا مکتوب نمودن رنج از زیستن در سیستم تک زبانه

1 - تهران با بچه‌ها بازی می‌کردم  اولین جمله‌ای که گفتم زدن زیر خنده:«این چرا اینجوری صحبت میکنه» من فارسی رو طوری که تو کتاب و تلوزیون دیده بودم صحبت می‌کردم مادر یکیشون که متوجه خنده‌ها شد گفت چرا کتابی صحبت میکنی من شوکه و هاج واج که من چطور صحبت میکنم کتابی یعنی چی؟

سال‌ها این صحنه عذاب آور جلوی چشمم موند، هی میپرسیدم مگه اشتباهی از من سر زده و با هر جمله بیشتر بهم می‌خندیدن، منه۸ساله بی‌دفاع تر از این بودم که بفهمونم این نژادپرستی پنهان چه بلایی بر روان من نوعی میاره تجربیات خودتون رو از تحمیل فارسی زیر هشتگ منوفارسی منتشر کنید.

2 - قبلا تمام تلاشمو میکردم که در جمع فارسی حرف نزنم یا با لطایف الحیل و حتی تغییر تن صدا بدون لهجه حرف بزنم که صد البته از هزار فرسخی معلوم بود زبانم فارسی نیست برا همین مدتهاس تلاشی برای پنهان کردن لهجه م نمیکنم و حتی عمدا به غلیظ ترین شکل ممکن با لهجه حرف میزنم.

3 - کلاس ریاضی یکی از کلاسای عذاب آور من بود. آرزو می کردم هیچگاه این کلاس فرا نرسد، چرا که پر بود از واژه ی *قاعده که وقتی تلفظ می کردم کل کلاس به تمسخر می خندیدند،بچه بودم و علتش نمی دانستم،دوستانم می گفتند چرا به قاعده ، *گاعده می گویی!؟

4 - تو اردبيل تو دبيرستان يه همكلاسى داشتيم پدر و مادرش تورك بودن ولى باهاش فارسى حرف ميزدن. فارسيو كاملا هم كتابى و با لهجه توركى حرف ميزد اما همون با لهجه حرف زدنش هم باعث شده بود كه تو جمع مدرسه يه سر وگردن بالاتر به نظر بياد چرا كه به نظر ميومد كه از طبقه سطح بالاييه!

5 - فارسجا یازیرام اؤزلری ده بیلسین‌لر: وقتی در یک خانواده غیرفارس، به بهانه سهولت یادگیری درس در مدرسه، با فرزند خود فارسی صحبت می‌کنند، غیر از مباحث علمی که موجب کاهش ضریب هوشی و نیز اختلال تربیتی می‌شود، چند نکته را در نظر داشته باشید تا قباحت و کراهت موضوع را کامل درک کنید: فرض کنید با تمامی مشکلاتی که حکومت برای شما ایجاد کرده (مشکلات اقتصادی و به طبع آن نبود امنیت اجتماعی) فرزندی را با تمام تلاش و عشق پرورانیده‌اید و در سن مقتضی به مدرسه میفرستید تا آموزش و پرورش یابد، اگر بشنوید که در همان روز اول توسط معلمینش به او تجاوز صورت گرفته چه می‌کنید؟ آیا شیفته و پیرو متجاوز می‌شوید یا او تبدیل به دشمن نخست شما می‌شود؟ حال یک سؤال دیگر: فرض کنید در یکی از کویرهای مرکزی ایران چوپانی که کارش شکار مار و عقرب است و از پایین‌ترین استانداردهای زندگی برخوردار بوده و فرزندش را تنها جهت چند کلاس به مدرسه می‌فرستد تا فقط خواندن و نوشتن یاد بگیرد؛ این شخص اگر فرزندش را در هر جایی از ایران (نزدیک ترین روستا یا شهر، تبریز، سنندج، زاهدان، تهران،... هر کجا) به مدرسه بفرستد با چه زبانی تحصیل خواهد کرد؟ بالطبع به زبان مادری خود، فارسی! اما کودک ما حتی در شهر خود هم اجازه تحصیل به زبان مادری خود را ندارد!!! این یک تبعیض نژادی و زبانی نیست، بلکه یک خشونت عریان علیه اولیه‌ترین حقوق انسانی فرزند ماست! وقتی او را مجبور می‌کنند به زبانی غیر از زبان خود درس بخواند (چیزی که در کشورهای دیگر دنیا عجیب است) دقیقاً به هویت و زبان او تجاوز صورت می‌گیرد و این تجاوز به روح و آینده کودک، کم از تجاوز به جسم او نیست! حال آن پدر یا مادری که فرزند غیرفارس خود را با زبان فارسی آسیمیله می‌کند دقیقاً شبیه کسی است فرزندش را در حمام شسته و تمیز می‌کند و با اختیار خود به دست متجاوز می‌سپارد و وجدانش را هم با زدن پماد و ژل آسوده می‌کند که فرزندش قرار است کمتر اذیت شود!!! دقیقاً اینقدر وقیح است! پس اگر با فرزند غیرفارس خود فارسی صحبت می‌کنید که در مدرسه کم اذیت شود دقیقاً او را روغنکاری می‌کنید و تحویل متجاوز می‌دهید تا راحت تر به او تجاوز صورت گیرد! همزمان ذهن فرزند خود را آنقدر عقب افتاده می‌دانید که می‌پندارید مثل بقیه همزبانانش نمی‌تواند مدارج علمی را طی کند. یک توهین نژادی هم به فارس زبان ها می‌کنید که این فارس‌ها چقدر ضریب هوشی پائینی دارند که از شکم مادر با آنها به زبان خود صحبت می‌شود و تمامی رسانه ها (کتاب و روزنامه و تلویزیون و ...) همگی فارسی هستند و از اول ابتدائی تا ترم 6 دانشگاه هر ساله چندین واحدبه آنها فارسی تدریس می‌شود ولی درصد بسیار کمی از آن‌ها به مدارج عالی علمی می‌رسند! این نوع رفتار با کودک (ناشی از آگاهی پایین) فقط بین مهاجران از مناطق کم‌برخوردار به شهرهای بزرگ وجود دارد. برای مثال هیچ خانواده تبریزی با اصالتی نمی‌توانید پیدا کنید که با فرزندش فارسی صحبت کند.

6 - یادمه که در خوابگاه به قند گفتن ما میخندیدند چرا که قبله‌عالمها فکر میکردند صحیحش غنده. کلا ق گ غ را قاط میزدند و باز طلبکار هم بودند. وقتی هم بهشون نشان میدادیم که تلفظهای آنها اشتباهه، آن روی پارسی خود را بالا آورده میگفتند آره بابا خدا هم ترکه. صد رحمت به شعبان بی‌مخ

7 - قدیم در خوابگاه صحبت اتنیک شد گفتم که من ترکم. یکی زد زیر خنده و بقیه را هم دعوت به خنده نمود که “این میگه من ترکم” حتی چند نفر از خود ترکها هم به گله پیوستند و خندیدند انگار ملانصرالدین ظهور کرده. قبله‌عالمها الان از اسب افتادند وگرنه زمانی واسه “من ترکم” هم میخندیدند.

8 - یک زمان نه چندان دوری کمتر کسی از تورکان دراین جغرافیای نژادپرستانه تک اتنیکی جرأت میکرد بگوید :«من تورکم» اما اکنون چه بسیارند کسانی که جملات خود را با :« من خودم تورکم اما…» شروع میکنند!

9 - بچه که بودم بابام منو برده بود آرایشگاه، کلمه ی عسگری رو با لهجه ی تورکی گفت تو آرایشگاه چند نفر بودن مدام اینو تکرار میکردن و میخندیدن و من هم حرص میخوردم.

10 - من اهل کشوری هستم‌ که «هم‌وطن»هام، با شنیدن چند جمله به زبان مادری من از یک برنامه تلویزیونی شروع به فحش دادن میکنن. شاکی میشن از اینکه ما نمیفهمیم!سختمونه!خوب ۲ تا جمله نفهمین عزیزم! به کجا برمیخوره؟ ما وقتی فارسی یاد گرفتیم باهاش درس خوندیم، تحقیر و تمسخر شدیم، به هیچ جا حس تعلق پیدا نکردیم، مفهوم وطن رو نفهمیدیم چون وطن جایی بود که درس خوندن که هیچی، حتی یه فیلم تو‌‌ سینماش به زبون خودمون ندیدیم، سختمون نبود؟ چرا اینقد طلبکارید آخه؟ اسم این آدما رو میشه هم‌وطن گذاشت؟ استدلالی که اکثرا میارن اینه: زبان رسمی و قانونی کشور فارسیه! این جمله دقیقا شبیه به جملات کساییه که تو خیابون به حجاب دخترا و زنا گیر میدن و میگن پوشش قانونی و رسمی کشور حجابه. برام جالبه که بیشتر مردم میتونن مشکل پوشش و حجاب رو درک کنن اما به زبان که میرسه این درکو ندارن.

11 - از پدر و مادرای عزیز خواهش دارم که کمی ارزش قائل بشن برا خودشون و بچشون رو مجبور نکنن که فارسی صحبت کنه(اگه فارس نیستن)چون تو این نظام بچشون تو مدرسه مجبور هستش به زبان بیگانه(فارس)بخونه. نذارین بچتون فکر بکنه که چون به زبون دیگه ای صحبت میکنه پس شخصیت پایینی داره.

12 - اگر حس میکنی چون فارسی رو بدون لحجه حرف میزنی سطح بالا تر از مایی هستی که لحجه داریم ... آفرین ! تو یک بیشعوری

13 - من بچه ى پدر مادرى فارس زبان از پدر مادرى تورك زبانم، كه درست و حسابى توركى يادنگرفتم و امروز از اين بابت افسوس ميخورم. اما چند صباح پيش جزو اون دسته دانشجوهاى تهرانى اى بودم كه اكيپى لهجه ى همكلاسى ها رو سوژه ى خنده هامون ميكرديم. از خودم خجالت ميكشم. اگه مثل من شريك جرم بوديد و امروز آگاه و متاسفيد، از اين پشيمونى روايت كنيد و به اين گفتمان كمك كنيد. من واقف نشدم به اين رفتار تبعيض آميز و همدستى با سيستم، تا وقتى كه خودم مهاجرت كردم زندگى به زبان غير مادرى رو تجربه كردم.

14 - تو اول راهنمایی یه معلمی داشتیم که یهو تو کلاس ازم پرسید کتاب حضرت موسی چیه؟گفتم نمیدونم، گفت کجایی هستی؟ گفتم تورکم، خندید گفت همون دیگه. از همه بچه های کلاس پرسیدم اونا هم نمیدونستن. تا فهمیدم آقا معلم یه فاشیست بوده که نمیخواسته یه تورک شاگرد اول کلاسش باشه همین.

15 - کلاس هفتم بعد از اینکه معلم ازم پرسید عربی؟ و من گفتم آره! رو کرد به بچه ها و گفت: بچه ها ما باید خدا رو شکر کنیم که فارسیم ما لااقل غذا برا خوردن داریم، عرب سوسمارخور نیستیم! بعد از اینکه من شوکه شدم و با چشمای باز فقط نگاهش میکردم گفت البته که شما عرب نیستی شما ایرانی هستی!

16 - دخترم را بیمارستان میخواستم بستری کنم فرم پذیرش را که پر میکردم مسئول پذیرش با نگاه تحقیرآمیزی پرسید اسم بچه تون را چرا فارسی نیست گفتم چون خودمون تورکیم بعد دست جمعی زدند زیر خنده!

17 - دوران سربازی از سر پست برگشتم آسایشگاه دیدم چند تا از هم خدمتیهام دوست لرم رو نشوندن جلوشون و هی جک میگن و میخندن اون بدبخت هم از سرناچاری فقط نگاهشون میکرد بهشون اعتراض کردم که دارید به هویتش توهین میکنید یکیشون بهم گفت حالا که نزدیک کمدی اون گند رو بیار چایی بخوریم، یکیشون هم گفت لرمون کم بود ترک خر هم اضافه شد و این چرخه یه روز یه لره و یه روز یه ترکه رو ادامه دادند عصبی شدم اون یارو که اول از همه بهم توهین کرده بود رو چنان کتکش زدم به ککه خوردن افتاد.

18 - کل مدتی که در دانشگاه تبریز بودم در محافل که فارس زبان بودند حرف نزدم حتی یک سوال از اساتید نکردم چون لهجه ترکی را مسخره کرده بودند!اما از وقتی به دانمارک آمدم این ترس را ندارم و بیشتر هم حرف می زنم چون در دانمارک کسی به لهجه کسی نمی خندد(البته به استثنای فارس ها)

19 - هر وقت صحبت از با کلاسی بود پای برندهای ترک میومد وسط ،از شکلات و لباس گرفته تا ام دی اف و قهوه و کیف و کفش،یجوری حس لاکچری به طرف دست میداد،نوبت به گشت و گذار میرسید مقصد خیلی از همونا استانبول و باکو بود ،اما نوبت که به زبان شیرین تورکی میرسید اخ میشدیم

20 - یادمه روزای اول خوابگاه که بودم، یه ۵ نفره بود اتاقمون و فقط من ترک بودم. صبح روز تعطیل بود و من تازه از خواب بیدار شده بودم. یهو یکی از هم اتاقی هام گفت: پیام بگو «قوقولی قوقو». و من گفتم «گوگولی گوگو» و همه زدن زیر خنده و من مات و مبهوت که اینا به چی دارن می‌خندن

20 - دوم ابتدایی بودم با یکی از بچه های کلاس دعوام شد، پیش معلم که رفتم بلد نبودم به فارسی بگم این به من لگد زد . خواستم ترکی بگم معلم نگذاشت و من اولین بار احساس کردم دارم خفه می شم و اولین تجربه من از فاشیسم بود. هیچ وقت اون معلم رو نمی بخشم.

22 - وقتی یک مشکلی برات پیش آمده و مجبوری به تهران زنگ بزنی، استرس رفع مشکل یک طرف، استرس تمسخر لهجه ات توسط اون فرد یک طرف

23 - اولین بار که تهران رفتم نوجوان بودم. قرار شد از بقال سرکوچه چیزی بگیرم. با ترس و لرز از اینکه قرار است فارسی حرف بزنم وارد مغازه شده و منظورم را رساندم . جناب مغازه دار زد زیر خنده که چرا من این طوری مسخره حرف میزنم!

24 - ما را از سن ۶-۷ سالگی مجبور به یادگرفتن زبان حکومتی کرده اند و محروم از آموزش زبان مادری خود. اما حالا نه تنها یک فیلم تورکی آزربایجانی با زیرنویس فارسی راتحمل نمی کنندبلکه صحبت چندجمله ای به تورکی درتلویزیون را جسارت و توهین به خود تلقی میکنند؟!

25 - در تست غربالگری کوکان عقب مانده ذهنی پیش از دبستان خواستند شعری بخوانم، با اینکه شعر ترکی خوب بلد بودم باید یکی از دو شعر فارسی را می‌خواندم که خاله‌هایم به تازگی یادم داده بودند. هیجان باعث شد اینطور شروع کنم: می‌زنم زمین هوا میره! اگر چه پازل‌ها را خیلی خوب انجام داده بودم اما نمره متوسط گرفتم و کم مانده بود به مدرسه کودکان استثنایی بروم. پدر و مادرم روزها ناراحت بودند. ۸ سال بعد وارد دبیرستان تیزهوشان اردبیل شدم.

26 - خیلی به مغزم فشار آوردم تا یکی از هزاران حکایت من ترک زبان و هموطن فارس زبانم را برایتان نقل کنم اما هر زخمی را که گشودم عمیقتر از بقیه بود، سراسر پیکر ما پر از جراحاتی است که به جرم ترک بودن بر ما روا داشته شده است، این بود که ترجیح دادم بگویم، سختیهای زندگی در ایران

27 - برای اولین بار با “هموطنان” فارس اوریجینال ترم اول در دانشگاه آشنا شدم و دیدم که اینها آنقدر جوک ترکی شنیدند که فکر میکنند هر حرف و عمل ما ترکها مولد یک جوکه. موقع صحبت با قیافه‌های آماده خنده حرفهایمان را گوش میکردند و فکر میکردن عنقریب شاهد پیدایش جوکی جدید میشن

28 - اشخاص فارسی‌زبانی که شمارم رو از سایتم یا گوگل برای تدریس زبان آلمانی برمی‌دارن و تماس می‌گیرن، اولین سوالی که به ذهنشون می‌یاد نه شرایط تدریس زبان آلمانی، سطح سوادم، نحوه تدریس، هزینه کلاسها و با توجه به لهجه‌ی تورکی که هنگامی صحبت کردن به هر زبان خارجی، از جمله فارسی که دارم، این هست: "آذری" هستید شما؟ من: "تورک هستم" و "زبان مادریم هم تورکی" هست، اگر تفتیش عقایدتون تموم شد و موافق هستید شرایط کلاس‌های آلمانی رو عرض کنم وگرنه وقت هم رو نگیریم. در حالیکه این مسئله با توجه به تعداد زبان‌آموزان کردی که از چندین شهر دارم به هیچ وجه صدق نمی‌کند و نحوه‌ تدریسم و... حتی سبب معرفی به دیگر دوستان کرد نیز شده است.

29 - زمان تحصیل به خصوص دوران دبستان و راهنمایی جک گفتن برای تورک ها شایع بود و حتی گاها معلم ها مخالفتی نشان نمیدادند. وقتی اعتراض میکردم برچسب تعصب به من میزدند و چند همکلاسی هم داشتم که میگفتند یکی از والدین یا هر دو والدشان ترک هستند و با این جک ها مشکلی ندارند. این بچه ها خودشان قربانی سیستم بودند. به جای اعتراض هویت خود را نفی می‌کردند تا تایید جمع را به دست بیاورند. خود را فارس می‌نامیدند و میگفتند صرفا والدشان ترک است!

30 - چندی پیش با شخصی مجبور به احوالپرسی شدم و طبق معمول هنگام معرفی خود به تورک بودنم اشاره کردم، که همان لحظه ایشان خندید و من اعتراض کردم و ایشان عذرخواهی کرد و سعی کرد توجیح کند. اما نقطه‌ای که نظرم را جلب کرد این بود که هر موقع که ایشان بنا به خواست من می‌خواست تورک خطابم کند، اول عذر خواهی می‌کرد بعد آذری خطاب می‌کرد، دوباره یادآوری می‌کردم که آقا ما تورک هسیتم و ایشان با عذرخواهی مجدد مرا تورک خطاب می‌کرد. در فرهنگ و ذهن اینها کلمه تورک نوعی فحش حکاکی شده است. بعضی‌ها به خیال اینکه مثلا توهین نشود ما را آذری می‌نامند.

31. سال‌های پیش در تهران سوار تاکسی بودم که مادرم تماس گرفت، همین که من به زبان تورکی شروع به صحبت کردم دو ‌خانم در طول مکالمه‌ام خندیدند، صحبتم که تمام شد شدیداً اعتراض کردم. اما نقطه قابل تأمل اینکه بلا استثنا پدر مادر همه مسافر‌ین و خود راننده، تورک از آب در آمدند.

32. اولین باری بود که رفته بودم نمایشگاه کتاب تهران، بین جمعیت دوستم رو به زبان ترکی صدا کردم،همان لحظه یک سروان انتظامی منو صدا کرد و اعتراض که چرا ترکی صحبت میکنی و ... بهت و تعجب و بغض و ... رو همزمان تجربه کردم کاش سن و تجربه الان رو داشتم.

33. سال ۸۸ خوابگاه شهرک امام دانشگاه تبریز بودیم. یه پسر رشتی به اسم شهرام برگشت گفت ولی شما ترکا خدایی خرین. بعد از جر و بحث علت فحاشی شو گفت. گفت یه آرایشگاه درست حسابی پیدا نکردم که ابروهامو برداره شما ترکا خرین، ابرو برنمیدارین.

34. من شخصا تا حدود ۱۵ سالگی فقط تورکی رو میفهمیدم اونم نه کامل خیلی کم و بلد نبودم کامل حرف بزنم یه بار یه دوستی منو به خودم آورد خیلی جدی بهم نگاه کرد و گفت تو دیگه چجور تورکی هستی که زبان خودتو بلد نیستی دقیقا بعد از اون بود که من به خودم اومدم و شروع کردم به یادگیری زبان تورکی اولین سوالی که بعد اون حرف دوستم تو ذهنم اومد این بود که چرا واقعا من با این که تورکم ولی تورکی بلد نیستم؟البته بعد از اون انقدری پیشرفت کردم که تو دانشگاه تبریز تورکی من از همه بهتر و دقیقتر بود با کلمات و دایره لغات بیشتر دلیلش هم استفاده همه روزه من از فرهنگ لغت بود.

35. اردوي بعد از ثبت نام دانشگاه تهران بوديم ،فيلم گذاشته بودند بنام "شقايق". يكي از بيرون اومد از من پرسيد اسم فيلم چيه گفتم: شگايگ، با دو نفر ديگه زدن زير خنده به همديگه مي گفتن تركه لهجه داره و درست تلفظ نمي كنه و مسخره ام ميكردند.

36. یادمه یه مدتی دوستان فارس زبانم بخاطر نحوه ادای کلمه قشنگ یا قشنگه مسخره ام می کردند آنها باخنده نحوه تلفظ حرف ق توسط من را مدام تکرار کرده می خندیدند من به این کلمه حساس شده بودم وهمیشه درمکالماتم سعی می کردم بجای قشنگ از زیبا استفاده کنم نحوه تلفظ حرف ق برایم عذاب بود.

37. من در دوران متوسطه در تهران شاگرد ممتازی بودم و اصلا لهجه نداشتم. اما همکلاسیهایم که عمدتا هم شاگردهای مردودی و گنده لات کلاس بودند تا فهمیدند من تورک و اردبیلی هستم بصورت توهین امیزی شروع کردند به تقلید ادای تورکهای لهجه دار.

38. رسمیت انحصاری فارسی باعث می‌شود که شهروند فارس ساکن کاشان وقتی به مَرند می‌رود ساکنان آن را موظف بداند که به زبان او صحبت کنند. این انحصار نه برای وحدت است و نه تفاهم، بلکه در واقع شاخص رابطه‌ی «ارباب-رعیت» است. او صاحب خانه است و بقیه مهمان، مستخدم یا مهاجم.

39. متولد تهران و بدون لهجه ام. دوران راهنمایی نوارکاستهای جوک گوگوش و سیدکریم گوش میکردم وبه تحقیر و تمسخر تورک و رشتی میخدیدیم. گاها پدرم یا عموم سرمیرسید و سرخ و سفید تیکه ای مینداخت وناراحت آنجارا ترک میکرد. بخاطر جو عمومی تحقیر جرات و باور نداشتیم ترک هستیم! شرم

40. در دوران آموزشی سربازی یک افسر اهل اصفهان بود که به ما رزم انفرادی آموزش می داد، وقتی فهمید ترکم خواست لهجه ترکی من را مسخره کنه به خنده گفت: بگو قاشق، منم بهش گفتم قاشق خودش کلمه ترکی هستش و تلفظ من صحیح و درسته. بعدش برگشت گفت شوخی کردم باهات جنبه داشته باش.

41. كلاس دوم راهنمايي، مدرسه شيخ انصاري تبريز، معلمي فارسي زبان داشتيم در اولين روز كلاسش، در يك كلاس ٣٧ نفره، با صداي بلند و ترسناك سوالي از ما پرسيد معلم: شما تُرك هستين يا آدم؟ از آن روز زبان شيرين فارسي براي من تبديل به زبان نژادپرستي، فاشيسم و زورگويي شد.

42. ما پادگان مرزن آباد آموزشی بودیم مسول کلاسا لهجه داشت فارسا اعتراض میکردن که یکی رو بزارین لهجه نداشته باشه

43. نام خانوادگی من تورکی هستش، همیشه در مدرسه و بعدها در دانشگاه بعد از خواندن نامم توسط استاد یا همه میخندیدند و شروع به تلفظ نام من با حالتهای مختلف میکردند.یا استاد میپرسید:تورکی؟ من میگفتم:بله. بعد همه میخندیدند. هنوزم وقتی نامم خوانده میشود مضطرب میشوم.

44. چرا اگر یک خارجی فارسی یاد بگیرد ولی نتواند مثل خود فارسها با لهجه صحیح حرف بزند مسخره نیست ولی ما تورکها وقتی فارسی حرف میزنیم مسخرس؟ حتما باید آن سوی مرز باشیم تا بفهمید زبانمان فارسی نیست؟ خودتان وقتی زبانی دیگر یاد میگیرید مثل خودشان میتوانید حرف بزنید؟

45. چوپان بود، اهل روستای مرزی. میخواست درس بخواند. چندسال بزرگتر بود، وقتی معلم فارس خواست خودش را معرفی کند با لهجه ترکمنی همه فتحه ها را کسره تلفظ کرد: «مِن داشلی بوْرون دۆنیأ آمِدِم قۇیون چۇپان هِستم» معلم قهقهه زد، ما هم خندیدیم، سرخ شد از فردا کسی او را در مدرسه ندید.

46. بچه‌که‌بودم عید نوروز رو میرفتیم تهران پیش عمه و خاله،هم دانشگاهی پدرم نیز تهران زندگی می‌کرد،هر موقع که ما آنجا بودیم فامیلاشون هم میومدن،بعد بچه هاشون به من میگفتن که بگو قلب منم میگفتم گلب،قند میگفتم گند،این گونه شد که آمدم آلمان و متوجه نژادپرستی حاکم بر ایران شدم.

47. در دوران تحصیلم، برای آنکه یک مسئله ریاضی یا فیزیک را بطور کامل متوجه بشم و مفهوم کامل آن را درک کنم، مجبور بودم ابتدا در ذهنم آن را به زبان مادری خودم ترجمه کنم، سپس مسئله را حل کنم و دوباره آن را در ورقه امتحانی به فارسی بنویسم.

48. هرجا میرم تا یه کلمه حرف میزنم میگن کوردی؟ تو شمال تو جنوب کلا هرجا، حتی سوار تاکسی میشم یه کلمه سلام رو میگم طرف این سوال رو میپرسه بابا خداییش 《سلام》 دیگه این حرفا رو نداره:))) البته اینکه هیچوقت سعی نکردم به قول فارسها بی‌لهجه باشم بی‌تاثیر نیست.

49. کلاس اول و دوم دبستان سردار ملی تبریز معلممون یه قلک روی میز میگذاشت و وادارمون میکرد همه حرفهامون رو به فارسی بزنیم و اگه تورکی حرف میزدیم باید پولی رو بعنوان جریمه تو اون قلک مینداختیم! حتی یادمه بخاطر اینکه بفارسی نمیتونستن اجازه بگیرن بچه ها میشاشیدن تو شلوارشون

50. بعنوان کسی ک سالها انگلیسی خوانده و گاهی تدریس میکند؛ بصورت مستقیم از زبان آموزانم نقل قول می کنم که درک معانی جمله ها و لغات انگلیسی بفارسی برایشان سخت و آنها برای درک بهتر به زبان مادری؛ در ذهنشان به تورکی ترجمه می کردند.من نیز درگیر این مشکل بوده ام. همین امر سبب کاهش سرعت یادگیری و دلزدگی زبان آموز میشود.هیچ دیکشنری بزبان تورکی آذربایجانی وجود ندارد. اگر هم باشد زبان آموز جزفارسی نمی تواند بیاموزد؛زیرا با زبان مادری اش بصورت استاندارد آشنا نیست.

51. دوران سربازی در آسایشگاه گروهان شهید نامجو در حال بازیِ چِشمک بودیم که چند تا از مثلا هموطن گفتن فلانی راسته شما مازنی ها تداخل غیرت دارید. اول مبهوت بودم ولی دوست لورم گفت اون ذهن بیمار شماست که تداخل غیرت دارد. هنوز اون حرف و خنده ها در ذهنم هست

52. دوم راهنمایی شاگرد‌های اول هر کلاس رو برای حضور در برنامه «مار و پله» انتخاب کردن و در بین ما یه نفر با معدل۱۵ هم حضور داشت و صرفا به خاطر اینکه فارس بود و لهجه نداشت به جای شاگرد اول کلاسشون انتخاب شده بود.

53. چقدر توئیت های منوفارسی دردناکه! ایرانشهری ها از شنیدن این روایات عصبانی شدن و راویان را به دروغگویی و فتنه‌گری متهم می‌کنند. مسئله اما اینه که اگر واقعاً یکپارچگی ایران برایتان مهمه اتفاقاً باید به این گلایه ها گوش بدیم و رنج زیسته این افراد را به رسمیت بشناسیم و راه حلی بیابیم

54. یادم نمی رود زمانی را که مادرم مرا از صحبت کردن به زبان خودش باز می داشت تا که من لهجه پیدا نکنم!

أما إسا ویشار بیمه (اما الان بیدار شدم) مه یاد نشونه اون گدری کا مه مار مه تپوری گپ بزوئن جلو ر گیته تا کا من لَجه پیدا نکِنم...

55. یکبار در جمعی راه حلی اقتصادی و بسیار هوشمندانه دادم. یک فارس گفت باورم نمیشه از یک تورک همچین هوشی بعید است. بعد که من عصبانی شدم متوجه شدم این حرف را بسیار جدی گفت و به باورش تورکها واقعا شبیه جوکها (...) هستند. (واژه اش به زبانم نمیچرخد)

56. دوران ابتدایی رو تهران درس خوندم همیشه بخاطر لهجه تورکی که داشتم مورد تمسخر قرار می‌گرفتم دقیقا یادمه پایه سوم یه معلم خانم اصفهانی داشتم همیشه نسبت به بقیه بچه ها یه نگاه از بالا پایین بهم داشت جوری که مجبور شدم مدرسه رو عوض کنم

57. در کرمانشاه در قصر شیرین سرباز بودم یک سربازی اومداهل آستارا و روستایی و خیلی ساده تورک بود اون گروهبان و استوار انقدر سربه سرش گزاشتند بعد یک ماه این اعتراض کرد وریختند سرش زدند من مداخله کردم و چهار ماه پایان خدمتم را جهنم کردند ولی بیتفاوت نبودم و نخواهم بودچون تورکم

58. تو دوران راهنمایی یه معلم هنر داشتیم، فارس بود. از خراسان جنوبی اومده بود. سر کلاس همیشه بحث میکرد که من از اون سر کشور نیومدم اینجا که شما بین خودتون به زبان محله‌تون! حرف بزنید.(کلاس کلا تورک بود). شکایتشو به مدیر کرده بودیم، بعد سر هر مشق اشتباهی، بچه هارو میزد.

59. چقدر توییت‌های منوفارسی دردناک و یادآور لحظات سخت زندگی‌مونه که هیچ وقت فراموشمون نمیشه. برای همه مون که دغدغه ی ایرانو داریم باید این حرف‌هارو بشنویم و چاره ای بیاندیشیم. با انگ تجزیه‌طلب زدن و حذف صورت مسئله چیزی حل نمیشه و بحران عمیق‌تر میشه

60. کرج که بودم رفتم از ابزار فروشی خیابان اصلی گوهردشت بین ۱۲_۱۳ چسب اکواریوم بگیرم، مشتری پیرمردی هم بود بخاطر پیری و بیماری نتونست نایلون را باز کنه فروشنده گفت مگر تورکی اینقدر نفهمی!! از انجایی که ابزار فروشی بود و دسته کلنگ دم دست، ارشادش زیاد زمان نبرد

61. دوره سربازی از سرهنگ مافوقم مرخصی خواستم، یک سرکار استواری هم که منشی‌اش بود برگشت بهم گفت اگه ۳ بار سریع بگی «قوری گل قرمز» بهت مرخصی می‌دیم…سرهنگ ریز ریز می‌خندید…یک گروهبانی هم عین جغد زل زده بهم…محل نذاشتم، کاغذ رو از جلوی استوار برداشتم گذاشتم رو میز سرهنگ و

62. وقتی من در تبریز تو کلاس دوم راهنمایی مدرسه بدر بودم معلم ریاضی که اسمش آقای بهاری بود یه قلک سر کلاس آورد و گفت ازین به بعد هر کی تورکی صحبت بکنه. یه سیلی نوش جان میکنه و پنج تومن هم جریمه میشه

63. با هشتگ منوفارسی داریم تلاش میکنیم مازگامت اسب رو به ماتحت گربه فرو کنیم!! اونایی که این ظلمها رو محکوم میکنن بیداران جامعه ی فارسی زبان هستن و دمشون گرم اونایی که انکار میکنن خواب زده های این جامعه هستن که نمیخوان بفهمن اونایی هم که این رفتارا رو انجام میدن بیشرفانند

64. پدرم تورک و مادرم فارس و شیرازی است. برای سفر، تحصیل ، سربازی و کار در شهرهای بسیاری از کشور از جمله شیراز، کرمان، اصفهان ، تهران و کرج مدت زیادی بوده‌ام. تنها جایی که جوک‌ترکی شنیده‌ام تهران و کرج بوده است. البته هیچگاه توهین‌ها را به خود نگرفته‌ام‌.

65. تو خدمت سربازی شهرستان بانه وقی داخل آسایشگاه شدم ازم پرسیدن بچه کجایی, تا گفتم تبریز یه نفر از بالای تخت باصدای بلند گفت بچه ها ساکت میخوام یه ترانه ترکی براتون بخونم و دو دستش رو گرفت جلو دهنش عرعر کرد و مورد عنایت بنده قرار گرفت و من با سه ماه اضافه خدمت تبعید شدم

66. در انکارا گروهی از مدعوین ‌و چند ایرانی درجشن استقلال پاکستان درهتل بودیم،من بادخترم که فارسی بلدنیست آنجا بودم. با یکی از این ایرانیها همصحبت شدیم بفارسی حال دخترم راپرسید.گفتم بلد نیست. با تمسخر گفت حیف زبان مادریش که بجاش تورکی یادگرفته.گفتم تورکی زبان مادری اوست!

67. دانشگاه مشهد، سرکلاس درس پایگاه داده بودیم، قسمتهای اول اس کیو ال بود، راحت بود، استادی که خیلی محترم میشمردمش، برگشت و گفت: این درس راحت بود فکر کنم همه فهمیدند، مگر اینکه آذربایجانی باشید که نفهمیده باشید!از کلاس خارج شدم و‌گفتم،میرم حذف کنم. استاد به خاطر درسم با من خیلی خوب بود،چون از دانشجوهای تاپش بودم، گفت حضرتی تو که شیرازی هستی؟؟ فکرش را بکنید این بیشرم هنوز هم مقصر نمیدانست خودش رو، دوست عجب شیری را هم صدا زدم‌که اون هم بیاد، اونم اومد، استاد اومد کلی عذرخواست، گفتم استاد، این حرف از یه استاد دانشگاه خیلی بعیده، واقعا شرم آوره! استاد ص در جلوی کلاس درس از من و‌ دوستم صابر عذرخواهی کرد، سرکلاس برگشتیم.

68. ساعت ۲:۳۰ بامداد،با توییت های منوفارسی ن تنها برای همزبانانم بلکه برای تمام قومیتهای مورد ظلم بغض کرده ام. اعترافا،آنهاییکه در شهرهای فارس نشین بوده اند خاطرات تلختری دارند. این توییت هارا می‌توان ب عنوان کتاب منتشر کرد.ممکن است کسی باور نکند که این نژادپرستی در قرن ۲۱ رخ داده

69. در زندان اوین بودم. بعد ازچندین روز بیخبری خانواده ام از وضعیتم،در حضور گروهی از بازجویان اجازه دادند که با خانواده تماس بگیرم. مادرم گوشی را برداشت و من بترکی حرف زدم. یکی از سردسته شکنجه گران‌با مشت به گردنم زد و گفت: تورکی زر زدن ممنوعه و فقط فارسی میتونی حرف بزنی!

70. اول ابتدایی بودم، من در زندگی عشایری هیچوقت تاجیکی (فارسی) را یاد نگرفته بودم، شمارش تورکی را قبل از مدرسه بلد بودم، گوسفندانمان را خودم میشمردم، ماه ها زجر کشیدم برای یادگیری شمارش تاجیکی و…، خوب یادم است به شش ک میرسدیم میرفتم نه، پدرم برایم فرمولی ساخته بود، میگفت بابا ببین سگ موقعی پارس میکنه پشت سر هم میگه «هفت هشت» و من تا به شش میرسیدم، منتظر بودم بابا بگه سگ چی میگه؟ بابام روزها اومد مدرسه تا وقتی معلم میپرسه هی بابام بگه سگ چی میگه! و اینجوری راه افتادم

71. این را هم اضافه کنم این وسط که به توهین‌های قومیتی اعتراض می‌کنیم، یادمان باشه که این توهین‌ها عمومیت نداره و از طرف اقلیتی از جمعیت می‌باشد. و این بهانه‌ای برای توهین متقابل به جمعیت فارس زبان کشور نشود.

72. بچه بوديم تو يه جمع تاجيك زبان عروسى دعوت بوديم،وقتى سر ميز با پدرم تركى حرف زديم يكى به ما گفت نكنه از اين تركاى دو طبقه هستيد…:وقتى يه ترك سوار خرش بشه،ميشه ترك دو طبقه.البته پدرم جوابشو داد:تو اگه بچتو بزارى گردنت سوار خرت برى رو سنگ قبر بابات فارس چهار طبقه ميشه

73. اینم بگم و برم بخوابم. در باب لهجه داشتن، موقعیت و طبقه اجتماعی شما تعیین میکنه که مورد نوازش و غش و ضعف قرار بگیرید یا مورد تمسخر و اسباب خنده. مثلا یک توریست که اومده تهران و نمیتونه «خ» -«ق» تلفظ کنه و میگه: من شمارو کیلی دوست دارام! براش غشش میکنن.

74. خاندان ما و بقیه خاندانها (اولاد) بالاجبار و به شکل دسته جمعی مهاجرت کردیم پدران ما متولدین دهه ۳۰ و ۴۰ در شهرهای کویری همیشه داستانهایی از منوفارسی داشتند به ما یاد دادن که باید برای اصالت و هویت مقابل فاشیستها همه جوره از خودت دفاع کنی ... و ما هم همین شیوه رو پیش گرفتیم .

75. همیشه فاشیسم عریان نبود ، بلکه استعمار و استحمار باهم بودند همونطور که با افزایش نیاز مرکز و کویر به منابع ما، این شگرد رو پیاده کردند، پس همیشه تقابل نبود گاها تمجید و استحماربود ، سالها طول کشید تا به عمق ماجرا و ماهیت القاب(اصیل ،مرزدار ،غیور و..) پی بردیم.

76. مادرم میگه تا ۲ سالگی شهر خودمون بودیم و بعد مهاجرت کردیم به این کویر ، تو اون سن کلماتی رو دست و پا شکسته میگفتم، برای اولین بار که به مرکزشهر برای خرید رفته بودیم داخل یک مغازه کلمه ای لوری گفتم و همونجا خانمی فارس به مادرم با طعنه میگه :(وا ! انگلیسی هستید؟)

77. نقل قول یکی از فعالین اهل بالاگریوه و پلدختر : معلمی عشایری به این دلیل که دانش اموزانش در ارزیابی، فارسی را روان صحبت نکردند و شخص معلم هم چون فردی اگاه بوده و اهمیت زبان مادری را برای مدیران گوشزد کرده، در نهایت بازخواست شده و از او سلب امتیازاتی کردند.

78. سال 84 در مراغه بازداشت شدم. بازجو تاکید داشت که ما نباید کلاسهای آموزش زبان ترکی را برگزار کنیم. علتش را پرسیدم. گفت "تو جاهلی و باید از علما پیروی کنی." پرسیدم "کی گفته ترکی بده؟" گفت: "آیت الله حسن حسن زاده آملی گفته فارسی زبان بهشت است و ترکی زبان جهنم"

79. دانشگاه که بودم یه استاد ادبیات داشتیم تندیس زنده خودفروشی بود یک آذری تمام عیار ، هربار که میومد کلاس به ترک ها توهین میکرد اعتراض کردم که شما حق ندارید کمبودهای خودتون را با این خودزنی ها جبران کنید از کلاس بیرونم کردند و مجبور به حذف درس شدم

80. اول سال آقای کتابچی معلم دینی شروع به خواندن اسمها کرد. وقتی که به اسم من رسید پرسید"اسمت یاشار ه؟" گفتم بله. معلم گفت وظیفه پدر و مادر انتخاب اسامی نیکه برای فرزنده. الان با این اسم ترکی فردا بری تهران بهت میخندن. من که شوک بودم بلند شدم گفتم "من اسمم رو دوست دارم"

81. معلم عربی و دینی مدرسه راهنمایی شمشیری مراغه آقای کتابچی که از اون حزب اللهی های دو آتیشه بود قلکی در کلاس تعبیه کرده بود که من و همکلاسیهام رو مجبور میکرد جریمه بپردازیم یا ده تا ترکه کف دست دریافت کنیم. بچه هایی که پول نداشتن به خاطر ترکی سوال پرسیدن کتک میخوردن

82. کلاس ابتدایی اسامی تاریخی و جغرافی مثل اوزون حسن، آلپ تکین، افشار ، قاجار و ... ترکیه، ترکمنستان و ... جرقه ای در ذهنم زد که زبان من محدود به چندخانواده نیست نمی‌دانید چه کیفی داشت، ازبس توی کلاس ها بعناوین مختلف تحقیر شده بودم فکر میکردم فقط معدودی از خانواده ها ترکن

83. وقاحتی که تجربه کردم شنیدن این جمله هست که از یک احمق پان ایرانیست شنیدم “ترک بازی در نیارحتی این جسارت رو به خودش نمی ده که شاید اشتباه از خودش بوده. این نژادپرستی اینترنالایز شده زمان زیادی میبره که از بین بره متاسفانه

84. آخرین خاطره ای که دارم زمان دوم دبیرستان بود، وقتی بین عده ای الیت کتاب ادبیات رو می خوندم به اشتباه صربستان رو سربستان خوندم و آن قشر الیت هم به من اندکی خندیدند. اولین فکری که در اون زمان به ذهنت میرسه اینه که احساس کودن بودن میکنی، در حالی که

85. کلاس دوم راهنمایی بودم اولین روز مدرسه رسم بود معلم به دانش آموزان میگفت خودتون را معرفی کنید نوبت من که شد بعد معرفی گفت می‌دونستی حضرت آدم اول ترک بود بعد آدم شد کلاس رفت رو هوا و من ...

86. چند دهه قبل برای زیارت رفته‌بودیم مشهد، نیازی به گرفتن هتل نبود چون یکی از دوستان یک حسینیه بزرگ داشت که در اختیار ما بود! یک روز با بچه های سرایدار که همسن و سال من بودند همصحبت شدم، نزدیک نیم ساعت جک های بی مزه در مورد ترکها گفتند، برایشان مهم نبود که من ناراحت شدم!

87. زبان مادری، تنها زبان گفتاری در دوران بچگی نیست، بلکه تمامی تفکرات، تمامی راه‌حل‌ها و صبحت‌های داخل ذهنی و زبان گفتگو با وجدان درونی و تفهیم مسئله‌های گوناگون در افکار انسان، با زبان مادری صورت می‌گیرد.

88. حس تبعیض و احساس زیر سوال رفتن هویت و مورد بی توجهی واقع شدن ،خصوصا تو شرایطی مثل سربازی اجباری عموما باعث ایجاد خشم در افراد میشه خشمی که بازتابش از ایجاد نفرت تو فرد تا خودکشی و قتل رو شامله! و چه تبعیضی بالاتر از این که سربازِ فقیر به جای بچه مایه دار ها پست بده اساسا تو سربازی،کسی که پارتی یا پول داره، یا کلا به محل خدمتش نمیاد و حضورش رو رد میکنن ، یا اون قدر راحت خدمت میکنه که نیومدنش بهتر از اومدنشه و دیدن شرایط خاص اون برای سربازان عادی ، بیشتر زجرآور هست! ولی بحث خرید سربازی که برای عادی ها مقدس و برای ویژه ها تجارته،اوج تبعیضه، این جنس تبعیض ها تو کشور ما کم نیست و یکی از مصداق های بارزش، حس شهروند درجه دو بودن غیر فارس زبان ها در طول تحصیل به زبانی غیر از زبان مادری هست! جایی که فضای یک زبان جدید از یک طرف و تمسخر و کلیشه های قومیتی از یه طرف روی روح و روان یه بچه ۷تا ۱۷ ساله اسکی میره! نمیدونم اگه شرایط استفاده از این تبعیض رو داشتم ، چیکار میکردم،ولی امیدوارم در کنار فروش سربازی ، طرحی هم بذارن برای حفظ کرامت انسانی پرسنل وظیفه و مسائل رفاهی و معیشتیشون ، که رنج دو سال عذاب مدام ، با زیرنظر بودن یک کادر روانی و عقده ای و بی شخصیت ، مضاعف نشه!

89. دوران آموزشی خدمت سربازی رو شیرگاه مازندران بودیم، 80 درصد گردان بچهای #تورکمن بودن، چون باهمدیگه تورکمنی صحبت میکردیم فرماندهان اونجا برای کل تورکمنها بجرم صحبت کردن به زبان مادری "بدو بایست" میدادن و میخندیدن!

90. دوران سربازی تنها تورکمن گروهان من بودم با همه صمیمی بودم باز احساس تنهایی میکردم آخر هفته ها فقط بخاطر این که به زبان مادری خودم صحبت کنم پیش چندنفر تورکمن تو گروهان دیگه میرفتم، حس غرورم رو در اون لحظه فقط یک غیرفارس میفهمه

91. این درس های ادبیات و زبان فارسی و درسهای دینی شیعه گری تو همه ی معدل های من رید چرا زوری باید چیزی که نمیخواهیم و حال بهم زن و به دردنخوره هیچ جا یاد بگیریم حتی تو دانشگاه

92. معلم ادبیاتی به نام ابراهیمی داشتیم شروع کلاسش با اشعار فاشیستی فردوسی بود که بصورت رگبار میخواند و انگار مخاطبش ما غیرفارسها بودیم سعی میکرد تحقیرمان کند ، من مات و مبهوت حجم نفرت و نژادپرستی این جماعت تحصیل کرده از غیرفارس ها بودم. بعدها فهمیدم ایت قورخان یئره هورر

93. سال ۷۱ وارد داروخانه مجاور پارکینگ اتوبوس‌ و مینی‌بوس تجریش(ورودی امامزاده صالح) شدم. خانم پیری اومده بود دارو بگیره ولی فارسی بلد نبود. زحمت ترجمه رو کشیدم و مادر پیر با دعا و ثنا بیرون رفت. داروخانه‌چی گفت شما ترکا تهران رو رسما اشغال کردید.

94. کلاس دوم دبستان بودم که خانم معلم گفت: "همه عرب هستید؟" گفتیم: بله. گفت؛ ییییی بله و بلا! همچنان در دانشگاه چفیه عربی پوشیده بودم و یک استاد گفت: "بمب که همراهت نیست؟" در #مترو_تهران هم وقتی با موبایل عربی حرف می‌زنم، اگر اعتراض نکنند تمسخر می‌کنند.

95. درجمع ایرانی صبحت برسر باور بود،چندمردوزن بودیم.یکی ازمردها وقتی دیدهیچ چیزی برای گفتن نداردوزنان توجه ویژه‌ای به من دارندگفت علی یک پا فیلسوفه ولی حیف که تورکه.نژادپرستی وتورک ستیزی نهادینه شده به هرآشغالی این فرصت راداده که حسودی خودراهم با توسل به تورک ستیزی بیان کند

96. سال اول دبیرستان روزهای آخر سال، معلم ورزش هنگام تمرین یک جک با تمسخر ترکها تعریف کرد و من که نه امکان دفاع داشتم و نه فارسی درست و حسابی بلد بودم با اینکه هیچگاه در خانواده بر مسایل نژادی تاکید نشده بود و من خود را آذری میدانستم تا ترک! با اینحال خیلی ناراحت شدم

97. یادمه تهران، تو یه آموزشگاهی تدریس می کردم شماره موبایل خواستن منم گفتم ۰۹۱۴ فلان، بعد یکی از بچه ها برگشت گفت مهندس شماره تو بکن ۰۹۱۲ و گرنه بفهمن ترکی بهت پروژه نمی دن.

98. بی بی سی و ایران اینترنشنال! شما فاند میگیری از حقوق بشر بگویید.اخبار کنشگران جریان‌ساز رو پوشش دهید. چند روزیست کاربران توییتر دارند از تجارب و رنج‌های خود با هشتگ منوفارسی می‌نویسند. بازتاب این کنش جمعی، از ملزومات اخلاق حرفه‌ای است

99. اوخر لیسانسم را ازمشهدبه یاسوج آمدم قراربود تندیسی بگیرم،یه استاددانشگاه یزدی بود،مرا خوب میشناخت،گفت:تو تورکی اومدی تو لر،دیگه اصلا خر تو خر شده! بعضی از لرها هم معترض بودند که چرا یه تورک باید تندیس بگیره، سرخم کردم و گفتم تندیس را تقدیم ملت خونگرم لرمیکنم، تشویق شدم.

100. توییت های هشتگ منوفارسی رو بخونین. این قصه رنج میلیون ها نفره که به جرم فارس نبودن سال ها تحقیر شدن. من فارسی رو بدون لهجه صحبت می کردم برای همین تو کودکی و نوجوانی زیاد با این توهین ها مواجه نشدم ولی وقتی تو تهران دانشجو و سرباز بودم، به خاطر ترک بودن خیلی مسخره شدم.

101. اگه متوجه نیستید فارس بودن توی ایران چه امتیازات اجتماعی بزرگی رو به همراه میاره، هشتگ (#منوفارسی) رو دنبال کنین این هشتگ فقط گوشه ای از تبعیض هاییه که کسایی که فارس نیستن توی ایران میبینن خوندن این روایات و تجربه های زیسته و تأمل در رفتارها و تعصب های احتمالی واسه هر فارسی واجبه

102. دوران خدمت با یکی بحثمون شد برگشت گفت:دم رضاشاه گرم ١٠تا تورک میداد یه خر میگرفت از قبرس نقطه ی جمله ش رو نذاشته بود، مشتم نشست پای چشمش بردنمون پیش فرمانده گروهان ازشانسم، از قشقایی های شیراز بود جانب منو گرفت. اون سرباز تا یه هفته با بادمجون پای چشمش توپادگان میچرخید

103. در دوران داشجویی میخاستم تسلیتی برای فوت مادر یکی از دوستان نزدیک هم رشته‌ام در نشریه انجمن علمی بگنجانم. به انجمن اسلامی که نزدیک و همیشه شلوغ بود رفتم تا چندتا روزنامه غرض گرفته و از متنشان الگو بگیرم. آنجا مجموعه‌ای از اصفهانی، تهرانی، لر، خراسانی و گیلکی حضور داشت بعد از اعلام درخواستم از آنها، یکشون گفت: "مگه تورکی؟" همه خندیدند. ازش پرسیدم خودت اهل کجایی؟ چیزی نگفت. یک اصفهانی بلند گفت:"رشتیه" باز هم همه آن غشر تحصیلکرده خندیدند. بعد از این ماجرا من هم تسلیت رو به تورکی در نشریه نوشتم.

104. این هشتگ رو بخونید ببینید چقدر بخاطر لهجه‌هاشون مسخره شدن. خاک بر سرتون جهان سومی‌ها. ولی من وقتی تو خیابون یا تاکسی می‌بینم دو نفر با هم تورکی حرف میزنن محو حرف زدنشون میشم بنظرم لهجه خیلی قشنگی دارن. لطفا هر کی حوصله‌شو داره تورکی به منم یاد بده

105. ترم اول روزنامه‌نگاری، پسری همکلاسی ما بود از مناطق کردنشین مرزی. از حرف زدنش مشخص بود به فارسی صحبت کردن عادت ندارد. لهجه غلیظ کردی داشت. چندین بار در کلاس حرف زد و پچ پچ ها درباره لهجه‌اش شروع شد و چند نفر خندیدند. انصراف داد و برگشت روستای خودشان.

106. من فارسی را از همکلاسی های مهاجر افغانستانی خود فرا گرفتم. نه تنها من، بلکه عزیزان عربِ جنگ زده و سایر تُرکهایی که در آن شهر بودیم. به پنجم ابتدایی هم رسیده و نرسیده، بسیاری ترک تحصیل کردن.

107. در مورد منوفارسی خاطره بدی ندارم چون تو ایران بزرگ شدم و لهجه ندارم ولی بخاطر چهره ام هزاران مرتبه مسخره شدم،تحقیر شدم،کتک خوردم و... ولی بزرگترامون علاوه بر اینا لهجه شیرین هزارگی شون هم مسخره شد حتی تو صدا و سیما؛ اره من یه افغانی تو ایران و یه هزاره‌ی شیعه تو افغانستانم...

108. بخش اعظم جوکهایی که در زندگی شنیدم اینطوری شروع می شد : یه روز یه ترکه ..... بخش خنده دارش اینه که همون آدم هایی که یک عمر منو مضحکه کردن و خندیدن الان شدیدا اصرار دارن شما ترک نیستی.من هاج و واج که این مدت به چی میخندیدن. احتمالا به...

109. دوتا هم دانشکده‌ای داشتم که از کردستان می‌اومدن. زبانشون و سرزمین‌شون رو اونقدر دوست داشتن که حسودیم می‌شد. دغدغه‌هاشون با بقیه فرق می‌کرد. از اونایی بودن که نیازی نمی‌دیدن با همه خوب باشن. همین باعث می‌شد درباره‌شون بگن که «اینا خودشون بدفازن ما کاریشون نکردیم» یا اگر این دوتا ناراحت می‌شدن، بچه‌ها می‌ذاشتن رو حساب «بزرگنمایی» و همین که با همه رفیق نبودن و بیشتر یه کلونی کوچیک داشتن تو دانشکده برا خودشون. بچه‌های غیرفارسی‌زبان انگار حتی درصورت ایزوله کردن خود و رفت‌وآمد با دوستای همزبان خودشون تو فضای دانشگاهای تهران هم امن نمی‌مونن! اصلا یادم نمی‌ره که به چند تا از پسرای دانشگاه تذکر دادم که چرا با فلان آدم کرد زبان اینجوری حرف زدی، می‌گفت ببین اینا کردن، هرچی بگی ناراحت می‌شن چون از ما بیزارن. خلاصه که منوفارسی جالبه هشتگش. ببینین.

110. کلاس پنجم بودم یه بار که بخاطر تمسخر های همیشگی جونم ب لبم رسیده بود با بچه های که مسخرم میکردن دعوا کردم آخر کلاس با چهار نفر درگیر شدم و خوردم زمین ابروم شکست ۷ تا بخیه خورد هنوز هم جاش مشخصه

111. اینجا ایران رو نمی‌شناسن، وقتی ازتون پرسیدن اهل کجایی، بگو پرشین! + پرشین؟! من که پرشین نیستم، پرشین اسم یک اتنیکه فقط، اسم کشور نیست. -شما ترکها چقدر نژادپرستین آخه! +پسر جان، کی می‌خواین بفهمین؟ فارسی یا همون پرشین فقط زبان مادری شما فارس‌هاست نه همه مردم ایران!

112. دوره فوق الیسانس، دانشگاه اصفهان ، انجمنهای ادبی بود یه گروه از بچه های آذربایجان و قاشقایی جمع میشدیم، شعر تورکی میخواندیم، صحبت میکردیم! حتی بعضا تاجیکی(فارسی) مینوشتیم برای هم میخواندیم! یه روز گفتند تورکی دیگه ممنوعه! و این بنر روز زدند! (پانترکیسم، تهدید جدی علیه ثبات کشورهای منطقه) سه راه حکیم نظامی اصفهان

113. توییت‌های هشتگ منوفارسی رو دنبال کردم. جوری ناراحت شدم که می‌خوام برم از تک تکشون به نمایندگی از فارس‌زبان‌‌ها معذرت‌خواهی کنم. نه فقط کسانی که توییت نوشتند، بلکه از همه قومیت‌هایی که به دست فارس‌ها مسخره شدند، عذرخواهی می‌کنم.

114. در مورد لهجه من اینقدر برام عادی بود که حتی متوجه نمی‌شدم طرفم داره با لهجه صحبت می‌کنه ولی متاسفانه دچار کلیشه‌های قومی بودم و به جوک‌های قومی هم می‌خندیدم و واقعا از این بابت از خودم و دوستانی که از اون قومیت‌ها بودن خجالت می‌کشم الان هم فقط می‌تونم بگم عذر می‌خوام

115. يه دوست خانوادگى هم داشتيم كه پدر مادر تبريززاده بودن و دخترشون كه همسن من بود تهران به دنيا اومده بود و علاوه بر فارسى، توركى هم بلد بود. پدر پزشك و مادر ليسانس انگليسى يادمه خيلى آگاهانه رو اتنيك و توانايى زبانيشون تاكييد ميذاشتن و خيلى قشنگ خودشون رو پرزنت ميكردن. يادم نمياد كسى تو حضور اونا جوك هاى قوميتى و حرف تحقير آميزى راجع به تورك ها بزنه. برعكس خانواده ى من كه بزرگسال ها دست جمعى به لهجه ى مامان بزرگ و بابابزرگ ميخنديدن و ازشون سوژه ميگرفتن. اصالت رو بايد با لهجه ادا كرد. هانا آرنت ميگه اگه به عنوان يه يهودى مورد تبعيض قرار ميگيرى، به عنوان يك يهودى از حقت دفاع كن. نه به عنوان يك انسان. پ.س: نقل قول محتوايى است. ما هم اگه به عنوان تورك يا عرب يا زن يا لور و … مورد تبعيض قرار ميگيريم بايد با عنوان تورك، عرب، زن يا لور و … معترض بشيم.

116. به خاطر لهجه ی مادرم هر کی به ما میرسید اول میپرسید کجایی هستین؟ و بعد که میفهمید کوردیم شروع میکرد به تفتیش عقاید که دینتون چیه؟ امام هاتون کیان؟ کمونیستین؟ اسلحه دارین؟ بارها پیش اومد به مادرم میگفتن ما شنیدیم کوردا سر میبرن. بعد هم بهش نگاه میکردن که خوب توضیح بده! من کودک اولین تلاشمو گذاشتم رو اینکه لهجه نداشته باشم و فارسی سلیس صحبت کنم که بتونم تو تهران روابط اجتماعی داشته باشم و معاشرت کنم. در تمام سنین کودکی و نوجوانی وقتی مامانم بیرون کوردی باهام حرف میزد فارسی جوابشو میدادم، و یا اصلا باهاش حرف نمیزدم که سوییچ کنه رو فارسی

117. بند ٢٠٩ ائوین بعد از ۶٠-٧٠ روز انفرادی، وقت هواخوری داشتم. چشم بسته از سلول‌ به سمت افسرنگهبانی آوردند. زندانبان مسن، که به سگ اخلاق معروف بود، گفت هنوز ترکی، آدم نشدی؟ گفتم خفه شو پیرخرفت، بخاطر همین توهین ها اینجا هستم. سریع حرفشو عوض کرد که گفتم هنوز پان ترکی!؟!

118. از خاطرات پر غم دوران أبتدائي در روستامون نزديك شهر الحميدية وقتي پچه ها سخت زير فشار ادرار بودند و چون معلم ما زنى غير عرب بود بخاطر بلد نبودن زبان فارسي خود را در كلاس خيس ميكردند.

119. بعد از اعتراض فعالان تورک به تلطیف تحمیل زبان فارسی و ربط دادن آن به کل ایران توسط Timoty Doner و درخواست از ایشان برای مطالعه هشتگ منوفارسی، آقای دونر این رشتوی خیلی مهم و جالب در مورد سابقه فاشیسم در ایران را پین کرد ترجمه و انتشار این مطلب به فارسی هم بسیار مفید خواهد بود

120. از معايب زبان فارسي تلفظ "ض"به "ز" هست همكلاسيم در دوران دبيرستان محمد ضبي بود و معلم در موقع حضور و غياب او را محمد زبي ميخواند و بچها ميزدند بخنده انقدر آن بيچاره شرم ميكرد كه كاملا تغيير رنگ ميداد. * زبي در عربي اسم الت مرد أست.

121. ام عادل ، زن همسایمون که چند سال پیش رفته بوده شیراز، میگه چند بار مشاهده کردم وقتی فارسی با لهجه غلیظ حرف میزدم، طرف مقابل بعد اینکه سرم رو برمیگردونم یا مشغول کار دیگه ای میشدم ،با دوستاش یواشکی مسخره ام میکردن و فکر میکردن من نمیفهمیدم !! ولی من حلالشو کردم..

122. ما مهاجر بودیم و من در کودکی سعی میکردم با لهجه ی تهرانی فارسی رو صحبت کنم که سر کلاس مسخره نشم. بعد یه روز معلممون پرسید معنی اسمت چیه؟ گفتم به کوردی یعنی پرچم. بعد یکی از ته کلاس جلو اون همه آدم داد زد ولی خدایی کوردا وحشی ان!

123. آیا می‌دانید به اکثر کودکان غیرفارس به صورت غیر رسمی برچسب دیرآموز در آموزش و پرورش زده می‌شود؟ حتی طرح بسندگی زبان فارسی برای رفع این مشکل مطرح شده بود

124. اولا از دوستانی که هشتگ منوفارسی را راه انداختند تشکر میکنم. اما بهتر است به مسئله ی تمسخر لهجه توسط یک مشت ابــلــه در بین خود تورک ها نیز پرداخته شود. چراکه نسبت تمسخر لهجه های تورکی توسط فارسها در مقایسه با خود تورک ها چیزی مثل نسبت پراید به تانک است. اول از خودمان شروع کنیم.

125. متولد ۷۶ ام و یادمه ترکی حرف زدن تو مدارس ابتدایی ممنوع بود ، حتی یادمه یبار چون تو زنگ تفریح ترکی حرف زدم یکی از بچه ها منو به معلم «لو» داد انگار که جرمی مرتکب شده باشم ناراحت کننده تر اینکه اون دختر خودش ترک بود و اکثریت کلاس از ترکی خجالت می‌کشیدن! هیچوقت اون حس اضطرابی که وقتی پیش معلم «لو» داده شدم یادم نمیره و البته نگاه پرشماتت بچه ها ، این درد ها و تحقیر ها رو فقط یک غیر فارس زبان (که از قضا کم هم نیستیم) می‌فهمه و درک میکنه بقیه هم طبق معمول عوض اینکه بشینن و به رنج هامون گوش بدن بهمون برچسب میزنن

126. نوجوون که بودم بخاطر تلفظ غلیظ ق تو کلماتی مثل قاشق یا بشقاب یا ادای غیرفارسی کلمات مثل یورقان یا دوری توسط دخترعموم که کرج زندگی میکرد بقدری تحقیر شدم که الان تقریبا کسی باور نمیکنه من ترکم و اصالت لهجه مو از دست دادم نه فارسِ فارسم نه ترکِ ترک، معلق بین دو لهجه...

127. چند روز پیش آگهی دوره فیلمسازی کیمیا رو در اینستاگرام دیدم. در فیلمهایی تبلیغاتی نوجوانان به زبان فارسی(البته با کمترین لهجه) دعوت به ثبت نام میکردند، یاد تست بازیگری بچه های اردبیل افتادم که با حال روز امروز منوفارسی همخوانی داشت.

128. نوجوان بودم تهران خونه پسرعموم مهمون بودیم سرسفره خانم فارسش گفت"همسایه بالاییمون تورکه کلاس قرآن نفر اول شد بهش گفتم تورکها خرن تو چطور تونستی اول شی"و بلند خندید همه یک لحظه هنگ کردیم پدرم سرش داد کشید خفه شد سعی کرد گهشو جمع کنه و من اولین بار بود همچین توهینی شنیدم

129. در مدرسه روزی معلم از اصالت بچه ها پرسید هرکس جایی رو میگفت مثلا اگر میگفتن همدان میپرسید کجای همدان نوبت به من که رسید گفتم خانم ما تورک هستیم ، معلم یه نگاهی کرد و دیگه نپرسید تورک کجا رفت سراغ یکی دیگه ، کناردستیم پرسید یعنی از ترکیه اومدی؟ گفتم نه از استان آذربایجان فرداش این کناریم همش با تعجب به من نگاه میکرد ، وقتی ازش علت رو پرسیدم گفت به بابام گفتم شما تورکین ، بهم گفت تورکا خر هستند ولی تو شبیه بقیه ماها هستی... نمیدونم کجایی بودند ولی خوب یادمه فارسی حرف میزدند

130. دوره اموزشي بيش از ٥٠٠٠ سرباز در پادگان م خ بوديم سربازها اكثراً از شيراز،رشت،مشهد،تهران و اهوازي بودند در روز اول مسئول اموزش خطاب به سربازان: اينجا اهوازه منطقه عربها با هيچكي دعوا نكنيد چون نامردا دسته جمعي مي ريزن سرتون مواظب باشيد! زبان نفهم هستند! و هووي سرگرد

131. دبیرستان تنها تورک کل دبیرستان من بودم ولی سر درس های مسخره تاریخ ، ادبیات ، جامعه شناسی بلایی سر دبیر ها آورده بودم همشون پان تورک صدام میکردن دبیر ادبیاتمون پان ایرانیست بود از دو ساعت کلاس ۷۵٪ وقت داشت با من بحث میکرد طفلی هیچ بحثی هم نتونست جلوم ببره یادش بخیر

132. اگر ده ها بار نه، شاید صدها با شنیده اید می‌گویند: چرا وقتی ترکها بهم میرسند، بلافاصله شروع میکنند به ترکی صحبت کردن؟ درکش خیلی ساده است اگر که در موقعیت ترکها باشی، خود را در جامعه غریبه و متهم احساس کردن و تا یکی مثل خودت پیدا میکنی، احساس در خانه بودن و امنیت!

133. یکی از خوش شانسی های زندگیم داشتن معلم های بینظیر بود که از همون ابتدا ما را با هویت اتنیکی اشنا کردند، یاد همشون گرامی البته به استثنای یکیشون منو‌بخاطر اسمم قاتل مسلمونا میدونست، ولی از قضا پسرش در ماجرای ابان ۹۸ توسط همین مسلمونا کشته شد

134. هنوز هم جای اون کمربندی که معلم اول ابتدایی سر معنی گوش زد، درد میکنه.پرسید «گوش یانی نه؟» گفتم : «سئرچه » گفت کتاب رو نگاه کن هر چی گشتم سئرچه پیدا نکردم اومد انگشتشو گذاشت رو عکس گفت «بو نمنه‌دی؟» لامصب یه عکس گوش گذاشته بودن تو کتاب فارسی اول ابتدایی اوایل دهه هفتاد

135. در میرداماد پیرمرد کوردی بود که ترازو داشت و ماموران سد معبر ترازویش را شکسته بودند. خودش هم نمیدانم چرا شلوارش را خیس کرده بود. گریه میکرد و به کردی چیزهایی میگفت که دل همه کباب میشد. فکر نکنم کسی در آن شرایط بتواند بغیر از زبان مادری بزبان دیگری حرف بزند و ناله بکند.

136. حرف‌ها داره، دیگه تموم شد اون سلطه‌ی بی‌چون‌وچرای دولت مرکزی، دیگه فقط مونده زور چماق، ایده‌ی ایران رضا شصت‌تیری از بین رفته، فقط کالبدش مونده، منوفارسی رو بخونید ببینید ملت‌های فلات صدقه‌ی سر زبون فارسی‌ چه زجری کشیدن. این فقط یک جنبه از سلطه‌ی فارسی‌ایرانیه.

137. خوب به یاد دارم دوران ابتدایی بود، معلم به خاطر پرسیدن درس مرا جلوی تخته کشاند. وقت سوال را پرسید (من هم جوال سوال را بلد بودم ولی نمیتونستم مقصدمو برسونم) گفتم میتونم ترکی بگم؟؟ گفت نه که نه. و جوابم تو دهنم موند. اون لحضه بود ک خفه شدم.

138. وقتی دانشجوی مشهد بودم فهمیدم وقتی میخوان به کسی بگن نفهمی نمیفهمی به طرف میگن کورمانچی ؟ کوردای مشهد کورد کورمانچ هستن که سالیان خیلی دور به خاطر قوی بودنشان برای دفاع از مرزهای خراسان به اونجا فرستاده شدن

139. سربازی رو تو پلیس راهور تهران گذروندم خاطرات زیادی دارم از نژادپرستی فارسها بر علیه خودم که سعی خواهم کرد با هشتگ منوفارسی اونها رو اینجا بنویسم یه بار تو شلوغی و سرو صدای خیابان یه آقایی اومد آدرس پرسید من هم نمیتونستم واضح صداشو بشنوم چندین بار پرسید من گفتم متوجه نمیشم چی میگی ایشون متوجه لحجم شد بعد با یه لبخند ملیحی گفت ترکی؟ خندیدو رفت

140. وقتی تو‌ مشهد دانشجو بودم به هرکس میگفتم کوردم در جواب میشنیدم آها شما از اون کوردای اصیل هستین کوردای کورمانچ ما کورد پلاستیکی هستن !

141. یکبار در نمایشگاه غذا مدرسه تهران قهوه هم بردم و به بقیه تعارف کردم یکنفر تا خورد اون رو تف کرد و گفت این رسم و رسوماتتون هم زهر ماره چطور اونو میخورید ولی همین ادما میرن کافه و قهوه تلخ سفارش میدن و خوشحالن مهم موقعیت تو هست و اینکه کی هستی اینها همچین ادمایین

142. ورودی سال ۸۸ دانشگاه مشهد بودم، چون کورد بودم هر هفته باید میرفتم حراست دانشگاه جواب میدادم که سنی هستم یا شیعه، حتی اینم ازم میپرسیدن که چرا عروسیامون قاطیه ؟ چرا زن و مرد باهم میرقصن؟ اخرش هم میگفتن راسته کوردا سر غریبه ها رو میبرن ؟ کورد بودن همیشه دلیل ترس من بود

143. منوفارسی یعنی عدم مشارکت در بحثهای دانشجویی با اینکه معلوماتت خیلی بیشتر از بقیه س فقط به خاطر ترس از تمسخر لهجه ت یعنی اول حرفاتو به زبان خودت توی مغزت ساختار بدی بعد به فارسی تبدیلش کنی! یعنی ساعتها حرف حساب زدن ولی فقط ق و گ و غ گفتنت بولد بشه! یعنی بیخیال حق خودت شدن

144. سال هفتادویک وقتی معلم ادبیات فارسی دید من مجله ترکی یول دستمه، منو مجبور کرد برای جلسه بعد دیوان حافظ بخرم. من رو نود و پنج تومن تو خرج سنگینی انداخت. پایان سال که رسید اون دیوان تحمیلی رو آتش زدم.

145. تو آسایشگاه سربازی بردن گوشی کلا قدغن بود یه گوشی ساده نوکیا مخفیانه برده بودیم تو. یه بازی فوتبال ساده داشت تو اوقات بیکاری باهاش بازی میکردم که زبانش آلمانی بود یکی از هم خدمتیها که کرجی و فارس بود(خودش می‌گفت که اصالتا عرب عراقی بودن ولی الان فارس هستن)، و از علاقه من به زبان تورکی آگاه بود اومد دید که دارم این بازی رو انجام میدم فکر کرد که زبان بازی و گوشی تورکی هست، گفت زبان بازی رو تورکی کردی میبازی ها چون تورکها کودنن به جای گل زدن به حریف به خودت گل میزنن خنده بلندی کرد و رفت ما هم مات ومبهوت از این همه بیشرفی.

146. زبان غم به زبان مادری ست زبان درد به زبان مادری ست زبان ناله و فغان به زبان مادری ست زبان خنده به زبان مادری ست زبان خواب دیدن به زبان مادری ست تک تک لحظات زندگی به زبان مادری ست حتی زبان سکوت هم به زبان مادری ست هیچ تورکی به زبان فارسی فکر و احساس و زندگی نمیکنه

147. در محل کارم وقتی یک بنده خدایی را نتوانستند توجیه کنند یکی از حاضرین برگشت گفت آقای فلانی مگر ترکی؟ البته آن آقا ترک نبود

148. آیا شما معنای دقیق «زبان رسمی» رو می‌دونید؟ مثلا وقتی میگن کشور سوییس 4 زبان رسمی داره، دقیقا منظورشون چیه؟ لطفاً هشتگ منوفارسی رو مطالعه کنید. تا رنج‌های حاصل از رسمی نشدن زبان ما رو بهتر بفهمید.

149. بی بی سی فارسی و ایران اینترنشنال، بد نیست یکبار هم که شده به وظیفه رسانه ایتون عمل کنید و با فاندهایی که برای حقوق‌بشر میگیرید این اعتراض مدنی رو هم پوشش بدید! البته با پیشینه نژادپرستی که دارید بعید میدونم

150. سوم دبستان را اصفهان گذراندم. روزی معلم شروع کرد به تمسخر لر و زبان لری. در این حین با لبخند، زیرچشمی من را نگاه کرد و گفت بچها کدومتون لرین؟ کلاس از خنده منفجر شد و من زیر میز قایم شدم از ان روز به بعد دیگر نتوانستم اعتماد بنفس داشته باشم.فارس نبودن برایم گران تمام شد

151. دبیرستان من شاگرد اول کلاس بودم و مورد حسادت بقیه. یک همکلاسی فارس که حسودی میکرد اومد تو جمع گفت: ترک اگر دیپلم شود ، بازم کلاس اول است !!

152. بیست و دوسال سال پیش حین خدمت سربازی بخاطر ناراحتی قلبی مادرزادی برای معافیت اقدام کردم،برای کمسیون پزشکی فرستادن بیمارستان بقیه‌ا...تهران،جلوی در منتظر بودم صدام کنن دو نفر از پرسنل بیمارستان جلوی در ازم پرسیدن کجایی هستی ،گفتم تبریز بعد گفت بگو قلب و من هم گفتم و اونها زدن زیر خنده یهویی حس حقارتی بهم دست داد ،چند لحظه منگ بودم، همینکه بخودم اومدم از بیمارستان زدم بیرون و برگشتم و اصلا پیگیر معافیت نشدم و خدمت سربازی رو تموم کردم انموقع خودم هم نمیدونستم چرا منتظر وقت کمسیون پزشکی نشدم

153. تو دانشگاه چند تا از هم دانشکده ای هام که فارس بودن دور هم نشسته بودن و جک میگفتن (یبار یه ترکه، عربه، لره، رشتیه) و میخندیدن. رفتم پیششون و گفتم: یبار یه ترکه میافته تو چاه فاضلاب درش میارن میشورنش میبینن فارسه همه شون شروع کردن به داد و بیداد و بد و بیراه گفتن

154. آموزش نظامی دوره دبیرستان بسیجی که خودش را محور اخلاق و انسان وارسته و دین مدار می دانست وسط تدریسش می گفت: تورک اگر لقمان شود فرمانده گردان شود هفتاد و هفت جدش خر است انفجار خنده و باورمند شدن به اینکه واقعا خر هستیم

155. كادر مدرسه راهنمايي سروش احواز در منطقه امانيه، كادر كاملا غير عربي بود كه اكثر فاشيست ضد عرب بودند. از بين اين پست فطرتان فاشيست تنها نامهاي جمشيدي ناظم مدرسه و احمدي زاده يادم مونده كه هر روز صبح سر صف به ما عربها بدترين نوع توهين ها را مي كردند. هزار تف به رويشان!

156. با وجود اينكه در تمامي دوران مدرسه شاگرد ممتاز بود اما آنقدر به خاطر عرب بودن توهين ديدم و تحقير شدم، كه با وجود گذر سالها هنوز خودم رو زخمي حس مي كنيم. لعنت به روزي كه در كنار اين فاشيستها چشم به دنيا باز كردم. نابود باد ايران فاشيستها!

157. تو دبیرستان تنها فردی که کتاباش همیشه تمیز بود تو کتاب چیزی نمی‌نوشت من بودم بعد این دبیر ادبیات هرچقدر هم از من بدش میومد بازم کتاب منو می‌گرفت فصل حماسه بود و شعر های توهین آمیز فردوسی همچنان درس هاش تخیلات فردوسی از تحقیر تورانیان بود. دبیر ما هم که پان ایرانیست بود منم که تخصص حرس دادن پان ایرانیست ها جواب توهین رو هرجا اسم فردوسی نوشته بود نوشتم خردوسی این بدبختم هر سری کتاب منو می‌گرفت اینا رو که دید داغ کرده بود کاش بودید و میدید

158. من در دانشگاه با لهجه ترکی متن کتاب رو خوندم در حالی که اصلا خنده دار نبود، بعضی از بچه های کلاس یواش خندیدند ولی استاد هم به قصد (برای تحقیر) شروع به خندیدن کرد و بعد دانشجویان هم باصدای بلند به زبان من خندیدند، و این اولین بار نبود قبلا هم از این رفتار ها دیده بودم

159. دانشگاه مشهد کمیته انضباطی تشکیل دادند برامون، صحبت از وطن و دفاع از وطن و … شد، گفتم : من بچه جایی ام که در این مورد همیشه حماسه نوشته ایم، علم الهدی تو کمیته های اونجا میومد، گفت کجایی هستی: گفتم تورک قاشقایی، گفت: اون تیمور شل هم تورک بود!

160. سربازی ام را خریدم و هفت روز آموزش رفتم. روز آخر با ۳۰جلدکتاب بزبان تورکی رفتم رژه خداحافظی در پادگان جی! تارژه تموم شد کتابها را توزیع کردم.خیلی از غیرتورکها هم گرفتند. سرهنگ دادزد؛این کتابها چیه دستتون!؟ یکی از تورکها گفت: در مورد تاریخه!

161. معلم دوران مدرسه مان میگفت اوایل دانشجویی شان در تهران به خاطر تمسخر و دلقک بازی همکلاسی هایشان خجالت میکشیدند از بوفه قند برای چایشان بخواهند...ترک ها فاشیسم را زیسته اند از قند چایشان تا ثروت سرزمینشان

162. به خاطر لهجه تورکی که داشتم ، همیشه مورد تمسخر فارس ها در مدرسه و دانشگاه و جامعه قرار میگرفتم، به همین دلیل تا سالها اعتماد به نفسم بسیار پایین بود و حتی به کسی زنگ میزدم صد جور صدایم را عوض میکردم تا متوجه لهجه ام نشود. این سیستم نژاد پرست با ما چه ها که نکرد

163, هر آنچه در منوفارسی روایت شده تحلیلی از سرمایه فرهنگی فارس هاست که با برجسته کردن زبان فارسی به عنوان سرمایه راه بازتولید خودش رو هموار کرده و همزمان گروه های غیر فارس به خاطر دسترسی نداشتن به این سرمایه اول از اموزش و بعد دیگر عرصه های جامعه طرد شده

164. کلاس اول ابتدایی که بودم یه بار سر پاک‌کن با هم تختیم که ازتهران کوچ کرده بودن دعوامون شد از قضا معلم اون سالمون هم فارس بود . من هم اصلا فارسی بلد نبودم ( فقط متوجه میشدم)،هم تختیم جلو معلم با اینکه حق با من بود و پاک کن منو نمیداد با چرب زبونیش حقیقتو وارونه جلوه داد و چنتا دروغم علیه من اضافه کرد .منم نتونستم حتی یه کلمه از حق خودم دفاع کنم و فقط با بغض نگاه میکردم خیلی اون لحظه دردناک بود برام ،احساس خفه‌گی میکردم سرآخر هم پاک‌کنم رفت هم معلم تنبیهم کرد. اونجا بود که فهمیدم یه زبانی هست به اسم فارسی که باید پاسش بداریم.

165. توی کلاسای دوره های مقدماتی، زبان آموزام میگفتن که مجبورن حرفشون رو ابتداعا از ترکی به فارسی بعد به انگلیسی برگردونن. در بحث یادگیری زبان دوم، " ترنسفر" خیلی طبیعیه؛ ولی این اصلا طبیعی نیست که بخاطر غالبیت زبان فارسی، ترنسفر مستقیم از زبان اول به انگلیسی اتفاق نیفته.

166. توییت‌های منوفارسی رو می‌خونم غمگین می‌شم.بعنوان یه تورک که فارسی رو بهتر از خود فارس‌ها حرف می‌زنم دوستان فارس زیادی دارم که جز احترام و تعریف از تورک‌ها چیزی ازشون ندیدم. به این فکر می‌کنم که اگه من هم فارسی رو با لهجه تورکی حرف می‌زدم چقدر تجربیات زندگیم متفاوت و غم‌انگیز بود

167. سال ۸۶ وقتی خانم استاد فارسی در کلاس درس داشت بعد کوروش، فردوسی رو پیغمبر دوم معرفی میکرد،بچه ها شخصیت زن ستیزی فردوسی رو کوبودن به صوفتش،گریه اش گرفتو کلاسو ترک کرد.

168. برایمان سوال بود ک محمدخاتمی، چرا گفتگوی تمدن هارا نشخوار می‌کند ولی در جغرافیایی ک قدرت دارد (زمان ریاست جمهوری)برای رفع نژادپرستی اقدامی نمی‌کند. در سال۸۸ فیلم(پیوست) او در حال جوک و اهانت به ترک های ایران بیرون آمد و همه پاسخ خود را گرفتیم منوفارسی نتیجه ذات بیمار آنان است!

169. بدترین خاطرات من از دوران تحصیل،آموزش به غیر مادری فارسی است مخصوصا دوسال اول مدرسه که به تمام معنی کلمه شکنجه بود. بعد از آن هم حفظ جملات بلند و بی‌سر وته و گفتن آنها به فارسی جلوی تخته‌سیاه بود. در حالی که فارسی بسیار زیباست و آنچه زشت است تحمیل ان به غیر فارسهاست.

170. دو‌ دوست، همکلاس و هم میز لور و تورک در مدرسه ای در تهران بودیم. دوستم ارسطو پورشهباز از اردبیل بود، هر روز در کلاس از معلم تاریخ کتک میخوردیم. هر دو فارسی ناقصی داشتیم و تحت فشار روحی. روزی رفتم مدرسه دیدم روی میزمان گل گذاشته اند، روز قبل ارسطو رفته بود زیر ماشین

171. بهار ۸۵ بعنوان نماینده کانون تئاتر دانشگاه اورمیه به جشنواره تئاتر فجر رفتم. خانمی به نام م. خالقی گزارش‌های روزانه رو در شبکه ۴ بیان می‌کرد،۱۰ سالی هم بزرگتراز ما بود، در نظرم آدمی با فرهنگ ‌و پخته بود! بعداز اجراها بچه ها جم میشدن و نظراتشون رو میگفتن، من بیشتر گوش میدادم، یه بار نظرم رو گفتم م. خالقی ازم پرسید اهل کجایی؟ - اورمیه + ترکی ؟ - بله + اشکال نداره خوب میشی (خنده حاضرین) این تراژیک‌ترین دیالوگ زندگیم بود! خشکم زد نمیدونستم چی باید بگم! شنیده هامو تجربه کردم

172. معلم مشهدی ما در کلاس دوم ابتدایی دراردبیل به پسوند لی اسم من گیرداده بود. گفتم تورکی است. داد و بیداد کرد که شما آذری هستید. درمانده و عصبی به خانه آمدم. مادربزرگم علت را پرسید و گفت: «اوغلوم سن تورک اوغلو تورکسن. آنان بللی، آتان بللی.» گمان کرده بود آذری یعنی بچه نامشروع!

173. وقتی فارسی حرف زدن من با لحجه و ناتوان از توضیح درس به زبان فارسی مورد تمسخر معلم تورک زبان خودم قرار گرفت فهمیدم کجای دونیام .

174. یکبار سر کلاس درس استاد خواست خاطره ای از دوران اقامتش در آلمان نقل کند منتهی بعد از گفتن یه روزی در آلمان مکثی کرد و پرسید اینجا سر کلاس کسی ترک هست که من دستمو بالا بردم ولی بالا بردن دست همان و خنده بلند همکلاسیهای اکثر فارس همان ، که بشدت شرمنده و شوکه شدم

175. بچه تبریزم رفته بودم شهر کرد برای برگ گمرک ماشینی که خریده بودم مامور راهنمایی رانندگی یک فاشیست اصفهانی بود با لهجه ای که داشتم ازش سوال کردم برگ گمرک خودروی من این مرکز هست ؟بدون اینکه بایگانی رانگاه کند گفت نه گفتم اخه !هنوز حرفم تمام نشده گفت تورکی نمیفهمی

176. اولین باری که با یک آمریکایی به زبان انگلیسی صحبت کردم، اول بنابر عادت به خاطر لهجه ام عذرخواهی کردم. با تعجب گفت شما زبان ما را یاد گرفتید و این فوق العاده است، چرا عذرخواهی می کنید؟ خیلی دیر بود ولی فهمیدم هموطنان! ما چقدر نسبت به ما تنگ نظر و بی انصاف بوده اند.

177. حالا که بحث منوفارسی داغ شده میخوام از فرصت استفاده کنم و شهید شرافت لور یعنی شهید میلاد محمدی ، لوربختیاری ، سرباز وظیفه در آباده استان فارس را معرفی کنم . میلاد عزیز مهر ۹۴، ۵ سرباز و افسر را با رگبار گلوله کشت ! علت : تمسخر هویت لوری میلاد که دیگر تاب تحمل نداشت . سرچ کنید.

178. سال 86 تا 88 بود فکر کنم، واژه « قشقایی / قاشقایی» در جغرافیای ایران از طرف شورای عالی انقلاب فرهنگی فیلتر شده بود. چه تحقیرهای که در این دو سال از دوستان تاجیک (فارسم) نشدم

179. در خانه جز زبان مادری چیزی نشنیده بودم روز اول مدرسه با یک زبانی که نمی دانستم حرف هایی گفتند که نفهمیدم فقط چند شکل بود شب از مادرم پرسیدم من چند سال دیگه باید برم مدرسه. و همیشه افسوس میخوردم و می گفتم خوش بحال بچه های فارس که مدرسه لازم ندارند چون فارس هستند

180. هشتگ بزنن کونم میخاره زود در bbc فارسی و اینترنشنال و منوتو تیتر یک اخبار میشه ولی هشتگ منوفارسی چون فاشیست عریان جماعت کثیف پانفارس رو بیان میکنه در این کانالهای مزدور و جاعل اصلا دیده نمیشه

181. ۴ نفر دوست بودیم ما سه نفر ترک درسهای عمومی رو پاس کرده بودیم دوست فارسمون نه. امتحان داشت فرستادیمش درس بخونه براش ناهار درست کردیم اومد خورد و در انتها نژادپرستی گفت: خدایا شکرت نشدم ترکت از پشت گردنش گرفتم پرتش کردم بیرون و گفتم ما هم خیلی خوشحالیم که اون ترک نیست

182. همه اکیپ ۶ نفری فارس فاشیست دوران دانشجویی که از دستشون در امان نبودم که راحت تلفنی با مامانم ترکی حرف بزنم الان همه ترکیه زندگی میکنن عجیبه چطور اینهمه تورک رو تحمل میکنن چون تو مملکت خودم باهام طوری رفتار می کردن انگار تحمل ما رو نداشتن. راستی تورکها تحمل شما رو دارن؟

183. اکثر استخدامی های احواز: شما لهجه داری! تماس میگیرم باهاتون!

184. در مدرسه معلم ورزش اطلاعاتی اعزام کرده بودن از ما دانش‌آموزان عرب سوال میکرد که نیسانی که معترضان را جابجا می‌کند از کجاست؟ منظور اعتراضات آوریل/نیسان بود که به نیسانیه معروف است. اصطلاح «احوازیه» ساخته و پرداخته این ذهنیت اطلاعاتی، غریبه با جامعه، زبان و سیاست ماست.

185. بازی سایپا-تراکتور رفتیم اکباتان، بلیط داشتیم و پیرهن تراکتور تنمون بود، هر کاری کردیم راه ندادن! گفتن نمی‌شه! یک نیمه گذشتدوربین شب‌های فوتبالی هم اونجا بود، رفتم سراغشون گفتم آقا این بلیط،چرا نمیذارن بریم تو گفت: ترک‌بازی در نیار الان میرین تو!

186. تو دانشگاه ما با کردا یه جا درس میخوندیم و بخاطر حضور اونا درسا همیشه فارسی بود یه بار نزدیک عید بود کل کردای کلاس غایب بودن و استاد وقتی دید کردا نیستن تورکی درس داد حقیقتش اونروز و خاطره اون ساعت تو کل دوران تحصیلیم شیرین ترین خاطرست برام درس خوندن به زبان خودم تورکی

187. از سال دوم راهنمایی دیگه نرفت مدرسه! هنوز هم می‌خوان مرد ۵۰ ساله رو اذیت کنن، بهش می‌گن «سطؽل‌آشقال‌قابی»! «آقا کمال» پسر عمه‌ام، تو کلاس دوم راهنمایی به سطل آشغال گفته بود: «سطؽل آشقال‌قابؽ» و بعدش معلم و دانش‌آموزها کلی بهش خندیده بودن… و اون از فرداش دیگه نرفت مدرسه!

188. بابام روز اول مدرسه یک کلمه هم از حرفهای معلمش رو نفهمید و بعد مدرسه گریه کنان اومد خونه و به مامان‌بزرگم گفت که دیگه نمیخواد بره مدرسه! میگه دلیل اینکه اصرار نکردم ترکی یاد بگیری همینه!

189. من خودم تورکم، ولی تجربه یه هموطن عرب رو میگم. مأموریت میرم اکثر شهرهای ایران رو، خرمشهر راننده آژانس(عرب بود) که از صبح با من بود دخترش رو هم آورده بود با خودش. راننده تو خیابون آدرس پرسید و عربی صحبت کرد، دخترش برگشت گفت بابا عربی نگو معلممون گفته عرب‌ها وحشی‌ان!

190. پسر عمه‌ام ۲۳سال پیش کلاس اول ابتدائی را سه سال پشت سرهم مردود میشود و سال چهارم در یک روز سرد زمستان کتابهایش را سوزانده و دستهای یخ زده‌اش راگرم میکند و پیش خود میگوید من که زبان این کتابها را نمی‌فهمم پس چه لزومی دارد به مدرسه بروم وبرای همیشه ترک تحصیل میکند

191. سیزده سال بیشتر نداشت که یتیم شد! برادرش، یعنی پدرم، شد پدرش! عمویم را می‌گویم، فقیر بودند و خب نمی‌توانست مدرسه برود. ۱۹ ساله بود که اسمش را نوشتند برای متصدی‌گری جایگاه نفت! و در ۳۰ سالگی استخدام شد. ۱۱ سال تمام، سالی دوبار رفت تهران برای مصاحبه ولی چون فارسی بلد نبود

192. من اصولا علاقه فراوانی به زبان آموزی دارم و در ضمن وسواس خاصی دارم که هر زبانی را که می آموزم به نحو سلیس- و بدون لهجه- صحبت کنم و طبیعی است که میزان توفیق ام در این امر بسته به زبانی که می آموزم متفاوت باشد. از این رو با اینکه تورک هستم می توانم زبان فارسی را با لهجه ی «استاندارد» تکلم کنم. با این حال بارها به خاطر تورک بودن ام از سوی دوستان و غیر دوستان مورد تمسخر واقع شده ام. الان که قصه های دوستان غیر فارس را می خوانم نمی توانم حتی تصورش را هم بکنم که در صورت لهجه داشتن ام به چه میزان بیشتر مورد تمسخر واقع می شدم و این با روح و روان و اعتماد به نفس ام چه ها می کرد. جالب است که با اینکه ۱۶ سال است در امریکای شمالی زندگی می کنم تا به حال حتی یک بار هم به خاطر لهجه انگلیسی ام (که به رغم تلاشم به اندازه فارسی ام «استاندارد» نیست) مورد تمسخر واقع نشده ام نکته دیگری هم که به امروز به آن فکر می کردم این است که شاید این وسواس من در سلیس حرف زدن (که حتی در مورد تورکی استانبولی هم تا حد امکان مراعات اش می کنم) از زندگی کردن در جامعه نژادپرستی ناشی شده است که با لهجه حرف زدن کلی برای آدم تبعات دارد نکته دیگری که تا بحال اوج خشونت اش برایم جا نیفتاده بود مجبور کردن غیر فارس زبانان به آموزش به زبان فارسی است. من به خاطر دارم که وقتی مدرسه می رفتم فارسی نمی دانستم و حتی معنی کلمه «اسم فامیل» را هم بلد نبودم. من شانس آوردم که در دوره آمادگی فارسی یاد گرفتم وگرنه اصلا نمی توانم تصور کنم که اگر با آن سطح فارسی دانی به کلاس اول می رفتم چه می شد. چند وقت پیش که تحمیل زبان غیر مادری از کلاس اول را برای دانشجوی هندی و امریکایی ام تعریف کردم از تعجب کم مانده بود شاخ دربیاورند.

193. مهمان یک خانواده فارس بودم سر سفره بچه شیطنت بازی می کرد غذا رو لباس هایش می ریخت مادر بچه در واکنش گفت : "آروم باش این ترک بازی ها چیه در میاری ؟" از سر سفره بلند شدم با وجود ابراز شرمساری معذرت خواهی خواهش برای ماندن بدون خداحافظی خونه شون رو ترک کردم .

194. منوفارسی تنهاچندخط ازکتابی قطور است درپس آن چه علتهاوچه نتایجیست که باید ما بوده باشی تا بفهمی.اهمیت ندیم؟ گفتنش راحت است.وقتی از کودکی با حمله همه طرفه به هویتت بزرگ شوی بجایی میرسی که در خاک خودت احساس غربت میکنی.اینها ناله نیست اینها اعتماد بنفس پیدا کردن و سوختی برای مبارزه‌س

195. من هیچ وقت فارسی درستی حرف نمی‌زدم، فارسی من مخلوطی بود همیشه از لهجه‌ای که در گیلکی و لری(زبانهای طایفه مادر و پدر به ترتیب)، اما مساله من زمانی با زبان فارسی شروع شد که دیدم مادربزرگ گیلکم برای اینکه من بفهممش گیلکی را یواش حرف میزند و فکر میکند اینطور فارسی می‌شود. از اینکه مکالمه با «عجی» و «آبا» برایم حامل سکته بود ناراحت می‌شدم، البته من خیلی زود گیلکی را فهمیدم چون به هر حال زبان مادری بود. اما مادرم هم فشار زیادی به خودش می‌اورد که «لهجه نداشته باشد» با اینکه هنوز به قاشق چایی خوری میگفت «چایی قاشق» و فاش می‌شد که گیلک است. برای ما اصلا به آن‌معنای «عادی شده در پایتخت» فارسی حرف زدن ممکن نبود، ما آن زبان را نمی‌شناختیم، با تمام فشار لهجه ‌زدایی مادرم از خودش و ما، نهایتا وقتی در محیط مرکز به جای «دعوا کردیم» از دهانمان می‌پرید «دعوا گرفتیم» هر و کر خنده و «رشتی بی غیرت» خطاب شدن شروع میشد. خودمان یادمان نبود که “خاکم تی سر! ان تیرانی جماعت که دعواره فانگیرن کی کور، اشان «دعوا کونیدی»”خب یادمان میرفت که تهرانی جماعت «دعوا نمی‌گیرد» که «دعوا میکند» عادی بود از دهانمان بپرد، منتهی عجیبش این بود که همیشه یا با جک‌های «زن خراب رشتی» رو به رو می‌شدیم یا با ادای آقا میری. یعنی هنوز که هنوزه وقتی به این فکر میکنم که من قبل از اینکه کاراکتر «آقا میری» را بشناسم به خاطر اینهمه ارجاع تمسخرامیز از او بدم می‌امد، با خودم فکر میکنم ان بچه که من بودم چرا برای ادای «چایی قاشوق»، «دعوا گرفتن»، «نه مگه‌»‌ای که اخر جمله به صورت کشدار تلفظ می‌شود مسخره میشد؟ چرا باید یک زمان خیلی کودکی سراغ مادرم میرفتم و میگفتم «مامان حرومزاده یعنی چی، فلان بچه در فلان‌جا به من گفت میگن شما رشتی حرومزاده‌اید» و همزمان با خرص خنده‌ام میگیرد که مادرم به صورت صحیحی جواب میداد که «بهش بگو من بچه مادرم هستم و‌ضمنا ما انزلی‌چی هستیم». رابطه منوفارسی نهایتا اینطور بود که زبان مادری‌م ازم گرفته شد؛ چون مادرم برای باقی ماندن تریجحا با ما فارسی حرف زد، اما ما همزمان هرگز فارسی «تهرونی» حرف نزدیم اخر سر هر دو را از دست دادیم. من زبان فارسی را دوست دارم انجا دوست ندارم این تحقیر و این سرباز زدن از تکثر زبانی است.

196. وقتی مورد ظلم واقع میشویم، به همان مقدار هم که نباشد تا حدی خودمان نیز مقصریم. منوفارسی اَیری اوتوراخ دوز دانیشاخ ! دوران سربازی یک تنه میان آنهمه استهزا تصمیم گرفتم که فارسی را با لحجه صحبت کنم تا اینکه همه بدانند من تورکم و حتی یکبار هم احساس حقارت نکردم.

197. من تمام دوران مدرسه را در آذربایجان پشت سر گذاشتم. همینقدر بگویم که برای من تا ماههای قیام همیشه در ساختار مدرسه یا تعلیم و تربیت دولتی این احساس داده میشد کسی که فارسی بلد و خوب صحبت بکند، برتر ست. هر چند که گاهی معلمینی هم داشتم که به زبان بچه‌های کلاس صحبت میکردند.

198. در دوران دانشگاه در سرمای ۲۰- سوئد همکلاسی فارس ام بی خانه شد!دلم سوخت گفتم بیا پیشم بمان تا خونه پیدا کنی.يك روز صبح كه در اتاق كناري با مادرش با تلفن حرف میزد که شنیدم به مادرش گفت:“مگه ترکى که نمی فهمى”! بهش گفتم وسایل ات رو جمع کن برو

199. من هیچوقت لهجه نداشتم و همیشه تهران اگر کسی ازم می‌پرسید کجایی هستی و من می‌گفتم رشتی اولین جمله‌اشون این بود که چه جالب یا حتی چه عجیب اصلا لهجه نداری منم اکثرا جواب می‌دادم اینقدر در حد فیلمفارسی فکر نکنید همه که میری نیستن یا اگر طرف فارسی تهرانی حرف میزد بهش می‌گفتم ولی تو چقدر لهجه داری و همیشه طرف مقابل هول می‌شد و می‌پرسید چه لهجه‌ای و من جواب می‌دادم لهجه تهرانی دیگه فارسی رو با لهجه حرف میزنی و همیشه به طور عامدانه سعی کردم تو محیط‌هایی که بودم اصطلاح‌های گیلکی به کار ببرم و این وقتی زن رشتی باشی خیلی بده. زن رشتی الزاما زنیه که به راحتی می‌تونی دستمالیش کنی حالا شما گزینه‌هایی مثل خبرنگار، مترجم و مثلا روشنفکر هم بذار کنار رشتی و مرد مقابلت صرفا تو رو به چشم یک سوژه جنسی ببینه و شاید این نگاه‌ها دلیلی باشه برای محو شدن زبان‌ها و لهجه‌ها نگاه فارس‌ها به بقیه قوم‌ها. از کار که نمی‌تونی بگذری پس برای در امان موندن از تمسخرها و آزارها زبان و لهجه‌اتو مخفی می‌کنی. ترک، کورد، عرب، گیلک هر کدوممون به دلیل یکی از سوژه‌هایی که برامون ایجاد کردن از زبان و لهجه‌امون فرار می‌کنیم

200. اینکه من نمیتونم به زبان مادری بنویسم و یا بخونم حتی نمیتونم درست صحبت کنم و سخنان دیگز هم زبانانم را بفهمم تقصیر کیست؟

منبع مطلب بر گرفته از سایت
https://bit.ly/3AYRnNa